مبتلا
- پنجشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۸، ۰۸:۳۱ ب.ظ
قبای کهنه ی تقدیر به جان و دست و تن افتاد
خیال روی تو شب بنام آینه افتاد
به لطف آینه هر شب نگاه خاطره چیدن
ودیعه های شکر خند در نگاه تو چیدن
بگو جان عزیزت به سهم عشق غریبی
که مبتلای سجودی و مبتلای قریبی
به مردمی که برایت دعای خیر ندارند
دعای خیر بخواهی که سهم درد نکارند
چه آتشی که بسازند و خاطری که ببازند
چه نقشه ها که ندارند دسیسه ها که بسازند
امید وصل ندارند که رسم درد بخوانند
برای روی تو شب دعای صبر بخوانند
برای شرح حقیقت به آسِمان گریزند
>
#واژه
#مریم_راد_واژه
#مثنوی
@ashenayeeshgh
🔹مصرع آخر، تضمین از مثنوی معنوی مولانا
خیال روی تو شب بنام آینه افتاد
به لطف آینه هر شب نگاه خاطره چیدن
ودیعه های شکر خند در نگاه تو چیدن
بگو جان عزیزت به سهم عشق غریبی
که مبتلای سجودی و مبتلای قریبی
به مردمی که برایت دعای خیر ندارند
دعای خیر بخواهی که سهم درد نکارند
چه آتشی که بسازند و خاطری که ببازند
چه نقشه ها که ندارند دسیسه ها که بسازند
امید وصل ندارند که رسم درد بخوانند
برای روی تو شب دعای صبر بخوانند
برای شرح حقیقت به آسِمان گریزند
>
#واژه
#مریم_راد_واژه
#مثنوی
@ashenayeeshgh
🔹مصرع آخر، تضمین از مثنوی معنوی مولانا
- ۹۸/۰۱/۱۵