نثر نوین

نثر و تقاوت آن با شعر سپید , مقاله

نثر نوین

نثر و تقاوت آن با شعر سپید , مقاله

نثر صرفا به دنبال کشف پیچیدگی های روایی نیست بلکه تشخیص سطوح مختلف ، فرافکنی حلقه های محور افقی زنجیره ی روایی نسبت به محور عمودی تلویحی نیز هست . این حلقه ها حول محور زبان در کل اثر با تکیه بر
تفکر نویسنده و بیان سوژه مورد نظر اتفاق می افتد . بنابراین در نثر به دنبال جهانی هستیم تحت سلطه معنا .

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
نویسندگان

 

بنام خداوند مهر

اهمیت عشق بی قید و شرط در جهان شعر ی نظامی گنجوی  

مرضیه بزرگی راد

دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران

 

 

چکیده:

وقتی از اهمیت "عشق" در جهان شعری صحبت به میان می آید در نگاه نخست باید دانست جهان شعری چیست و چه اهمیتی دارد. منظور از جهان شعری اعتقادات و باورهای شاعر است که خط و مشی او را در شعر و هنرش نشان می دهد . این خط و مشی به عوامل گوناگونی   چون انعطاف پذیری ؛ خرمندی ؛ هوشمندی و زیرکی ؛ تیز بینی و توانایی  و تاثیر پذیری  بستگی دارد . شاید بتوان گفت که جهان شعری و  جهان بینی در یک طیف گسترده یک تعریف واحد را می پذیرند . جهان‌بینی Worldview یک جهت‌گیری شناختی  است که می‌تواند شامل  فلسفه طبیعی  ، اصول اساسی ،  هنجارها  ، ارزش‌ها ، احساسات  و  اخلاقیات  شود. این تلنگر ها و تعاریف ارائه شده می تواند تداعی تعریف ایدئولوژی نیز در ذهن جستجوگر باشد   . جهان بینی در یک نگاه کلی می تواند بررسی کلی در زمینه هستی و هستی شناسی باشد که به مسائل عمده ای از قبیل هستی شناسی ؛ خداشناسی ؛ انسان شناسی ؛ راه شناسی و ....می پردازد . این نگاه به هستی می تواند مطلق باشد یعنی صرفا به خداوند بپردازد و یا محدود باشد و به انسان و مسائل مربوط به انسان بپردازد . اما ایدئولوژی به باید ها و نباید ها می پردازد با به طور کلی خطوط اساسی زندگی انسان و روش ها و خوبی ها و بدی ها ؛ هدف ها و وسیله ها و ....تشکیل می دهد .

در زبان یونانی  idea  هم به معنی دیدن و هم به معنی دانستن است زیرا یونانی ها می پنداشتند که شناخت انسان بیش از هر چیز به شیوه نگاه او نسبت به آن چیز بستگی دارد .همانطور که اشاره  شد جهان شعری می تواند برگرفته از جهان بینی شاعر باشد .  ما به مجموعه ای از عقاید و باور ها که انسان در مورد هستی دارد جهانبینی می گوییم و البته باید پذیرفت که دانش انسان مستقل از حواس او نیست . چشم های انسان برای دیدن پدیده های طبیعی چندان فرقی با دیدن پدیده های اجتماعی ندارد که به دریافت های  متفاوت از یک مقوله واحد برسند  اما شیوه استدلال می تواند عامل تفاوت این درک ها باشد . جهان بینی شاعر در اشعار او نمود می یابد . مشهور ترین شاعران  عمدتا دارای جهان بینی خاصی هستند یعنی بزرگی اشعار و مطرح بودنشان به طرز تلقی آنها از جهان هستی بستگی دارد  که با استفاده از کلمات ثبت می شود .

از طرف دیگر ایده و جهان بینی شاعر درحکم میدان مغناطیسی ست که ذهن و زبان شاعر را به سمت خود جذب می کند و بر مدار خاص افکار او به گردش می آید و عامل بوجود آمدن سبک او می شود .

عشق می تواند از جهان بینی شاعر نشات گرفته باشد یا طرز تلاقی باور ها و عملکرد های او  در زندگی اجتماعی باشد . زیرا عشـق مایة زندگی اسـت و هسـتی ست . انسان  بی آن به تعالی و کمال راه نخواهـد یافـت.

عشق یکی از کلیدی ترین مفاهیم در ژرفای معنای احوال انسانی در ادبیات است . هر کسی از ظن خود؛  گاه سطحی و گاه عمیق دست به تفسیر و تعیین معانی و دلالت های این مفهوم زده است . آنچه عاشق از معشوق می بیند ؛ چهره تحریف شده ی اوست . معشوق ایده ال سازی شده است یعنی همان کمال مطلوب عاشق . یا من دلخواه او .و در شرح و بیان و گفتگوی عشق از نقش زیبایی و جمال نمی توان غافل شد . جمال پرستی ظاهری و معاشقه و مغازله با معشوقان مایه نخستین در ادبیات است و یکی از ابعاد اساسی ست .

در این مقاله که به روش تحلیلی _ توصیفی گرد آوری شده سعی بر آن شده است که به اهمیت عشق بی قید و شرط در جهان شعری نظامی گنجوی بپردازیم . زیرانظامـی در آثارش  بـه توصیفات جسـمانی معشـوق اهمیـت میدهد و بـا آوردن وصفهایـی، بـه تعریـف و تمجیـد آن می پـردازد. علاوه بـر ایـن ،خصوصیـات اخلاقی عاشـق و معشـوق را در بطـور کامـل تبییـن کـرده که حاصل جهان بینی اوست .

از طرف دیگر در دوره ای که حکیم گنجه می زیسته حکمت . عرفان و ادبیات با هم ترکیب شدند و به گستردگی مفاهیم ذهنی  شاعران افزده شد و در ادامه نبوغ و قدرت تخیل با این گستردگی آمیخته می شود و تصاویر ذهنی ؛ کلام و نوشتار به مدد می آیند و شاعران را تکراری جلوه دادن مفاهیم می رهانند . خلق تصاویر و توصیفاتی از عشق های آرمانی سبب زیبایی اثر می شود . .

 

 

 

 

 

 

 

 

کلمات کلیدی: عشق . جهان بینی .  باور . ایدئولوژی . ایده .  اندیشه . سبک  بینابین . مثنوی  . عاشق و معشوق

مقدمه :

ادبیات هر ملتی آینه ای از تفکرات و اندیشه ها و فرهنگ و آداب و رسوم آن ملت است که به واسطه زبان هنری به بهترین شکل و محتوا بر اساس ویژگی ها و تفاوت های خود در دسته های گوناگون قرار می گیرد .

اشعار تعلیمی در آثار شاعران گاه به صورت مستقل قرار می گیرد و گاه در لابه لای انواع ادبی اعم از حماسی ,عرفانی و غنایی  قرار می گیرد.  سبک و شیوه بیان هر شاعری متاثر از نگاه و تلقی خاص او از انسان و جهان بینی اوست . در واقع ایده کلی یک دستگاه منظم فکری ست که بر همه فعالیت های ذهنی و تخیلی هنرمند حکم می راند. ساخت پنهان ذهن و شخصیت او را آشکار می سازد و شیوه بیانی او را موجب  می شود . نظام پیچیده و نظام فکری و ادراکی او که کلیه واکنش های احساسی و ذهنی و زبانی را شکل می دهد و فردیت را در سبک شعری او سامان می دهد  و میان اجزای اثر او هماهنگی و تناسب ایجاد می کند و فرم و محتوا را در هم می تند .

اندیشه نظامی با توجه به آثار به جای مانده او شامل اموری ست که در تبیین مبانی آثار علمی  و ادبی  دیگر موثر بوده . نظامی در اندیشه اسلامی تاملات قابل ملاحظه ای دارد و خواه ناخواه در اشعارش از آن بهره گرفته . باور و اعتقاد بنا به تعاریف ؛ کاملا ذهنی هستند که می تواند شدت و ضعف داشته باشند . باور وضعیتی در ذهن است که به واسطه آن فرد فکر می کند چیزی درست است یا غلط ؛ بدون توجه به شواهد تجربی یا دلایل عقلی و منطقی . که با قطعیتی که بر حقایق مسلم دیگری مبتنی باشد، ثابت کند که آن چیز درست است. یکی دیگر از راه‌های تعریف باور، مثابه بازنمایی ذهنی از یک نگرش مثبت جهت‌گیری‌دار به  به سمت محتمل دانستن حقیقتی بودن چیزی؛ تعریف ست.  

اَندیشه یا فکر، یکی از نیروهای درونی انسان است که به مفاهیم مربوط است. از اندیشه می‌توان به عنوان فرآیندی شناختی و خودآگاهانه نام برد که مستقل از محرک‌های حسی و فیزیکی رخ می‌دهد. تلاش ذهنی برای حل مسئله را فکر می‌گویند.

 

معانی خاصی که برای اندیشه در معنای باور و اعتقاد ذکر کرده اند می تواند به عوامل مختلف خارجی بستگی داشته باشد همانطور که نظامی اندیشه های خود رادرشش بخش مثنوی مخزن الاسرار ؛ خسرو و شیرین ؛ لیلی و مجنون ؛ هفت پیکر ؛ شرفنامه ؛ اقبال نامه تنظیم کرده است  و در هر یک از  آنها  به طور جداگانه یا سلسله وار به مباحثی چون  ظلم و بیداد و عدل گرایی ؛ ظلم ستیزی و ....پرداخته است . ناگفته نماند که بعد اندیشگانی نظامی در گرو مفاهیم کلامی _ فلسفی از جمله توحید و صفات الهی , نبوت و عدل الهی ؛ خیر و شر  نیز می توان در خلال اشعارش یافت  که در مجموع جهان بینی شاعر را می سازد . در واقع در هر کدام از منظومه های نظامی موضوع داستان ؛ تاریخ ؛ جایگاه اجتماعی و شخصیت ها متفاوت است و در عین حال همه مجموعه ها تکمیل کننده شخصیت شعری نظامی هستند . البته فراز و فرودهایی وجود دارد که نشان دهنده این روند تکاملی ست . ناگفته نماند که آثار آغازین شاعر کامل تر از آثار بعدی اوست  .

در مخزن الاسرار که مجموعه زهدی و تعلیمی است معرف شخصیت زاهد گونه شاعر , سیر و سلوک و صفای دل ؛ پایبندی و تعهد وی بسبت به شرع مقدس است .

درداستان خسرو و شیرین که از مجموعه های موفق شاعر است به نظم قصه های کهن می پردازد . شعر در این مجموعه صرفا وسیله تعلیم نیست بلکه شعر در این مجموعه مایه لذت و تفریح نیز می باشد .

در منظومه ی لیلی و مجنون شاعر با زبان و ذهن لطیف و نکته سنج عشقی نافرجان را توصیف می کند که شاید هدف از  شرح و بیان به تصویر کشیدن  عشقی افلاطونی باشد . در واقع این عشق بیش از آنکه عشق باشد عصیان است و اعتراض .

در مثنوی هفت پیکر یا بهرام نامه شاعر به داستان بهرام گور و نحوه تربیت و ماجرای عاشقانه این پادشاه و شنیدن افسانه از زبان شاهزادگان هفت اقلیم می پردازد .

در اسکندر نامه که شامل شرف نامه و اقبال نامه است داستان کشور گشایی اسکندر است و در نهایت از اسکندر شخصیتی چون حکیمان و پیامبران می سازد .

 از نگاه او عشق  در  خلال  باورها قرار می گیرد . یعنی علاوه بر اینکه می خواهد به عشق حقیقی و پیچ و تاب های مربوط به آن بپردازد به عشق مجازی هم توجه وافر نشان می دهد و در  یک حرکت دوسویه گاهی زیر سایه عشق مجازی  به عشق حقیقی می رسد و گاهی برعکس  .به هر صورت عشق؛ بخشی از جهان نبینی و بعد اندیشگانی  نظامی را می سازد  .

در مخزن الاسرار نوعی عشق عارفانه در سلوک وی دیده می شود .

تا علم عشق به جایی رسید

کز طرفی بوی وفایی رسید

نکته بادی به زبان فصیح

زنده‌دلم کرد چون باد مسیح

 

در واقع شاعر تصویری از خود را که بیانگر جلوه های اخلاقی و عرفانی ست همراه با زهد و گوشه گیری نمایش می دهد .

زان دل سختش که جگر‌خواره گشت

بر جگر من دل من پاره گشت

لب به سخن خنده، به شِکَّر خوری

رخ به دعا، غمزه به افسونگری

بسته چو حقه دهن مهره‌دار

راهگذر مانده یکی مهره‌وار

عشق چو آن حقه و آن مهره دید

بوالعجبی کرد و بساطی کشید

کیسه صورت ز میانم گشاد

طوق تن از گردن جانم گشاد

کار من از طاقت من درگذشت

کآب حیاتم ز دهن برگذشت

عقلِ عزیمت گر ما دیو دید

نقره آن کار به آهن کشید

 

دل عارف که محل عشق است از این رو خداجویی و عشق ؛ از اصیل ترین گرایش های ذاتی انسان است . این مفهوم در گفتار عارفان به اشکال تعبیر ها و تاویل های گوناگون گنجانده شده است . برخی از این قصه ها با درونمایه مرکزی عشق و تحلیلی از برخی از ابعاد هستی شناسانه و معرفت شناسانه به موضوع عشق و محبت می پردازد .

هـر شـاعر یـا نویسـنده ای بنابر دیـدگاه و نگاه خـود به مقولة عشـق می پردازد و  از آن تعریفهـای متفاوتی ارائـه میدهد. نظامی  نیـز از عشـق تعاریفـی خـاص ارائـه داده . نظامی به لحاظ سبک شناسی تلفیقی از سبک خراسانی و عراقی را به خود اختصاص داده  و بـا تعاریفـی که از عشـق میکند، بـه سـتایش عشـق میپـردازد و خصیصـه اصلـی فکری سـبک عراقی را زنـده و پویاتر جلـوه داده می دهد .

بنمایه  عشق، قصه ای بلند  و ژرف به درازای تاریخ حیات بشری ست که از آغاز شکل گیری اسطوره ها و حکایتهای شفاهی و سخنان منظوم و منثور مکتوب جلوه های جذاب خویش را نمایانده است، و مضامینـی چون  عرفـان، حکمـت، سیاسـت و غیره در  عمق درونمایـه   اثر بنا شـده است.

در آثار نظامـی معشـوق دارای وصفهـای ظاهـری اسـت کـه میتـوان از روی آن معشـوق مـورد نظـر نظامـی را تـا حـدودی پیـش چشـم آورد و ایـن معشـوق دارای اخلاق و رفتـاری اسـت کـه در ابیاتش بـه خوبی نمایان اسـت؛ اما سـوالی کـه در اینجـا مطـرح میشـود این اسـت که، نظامـی در توصیـف معشـوق در آثارش به چـه جنبه هایـی پرداختـه و عاشـق و معشـوق در ایـن اشـعار، دارای چگونـه خصلت هایی هسـتند و جایـگاه آنـان در ایـن اشـعار چگونـه اسـت، کـه بـا آوردن شـواهدی از آثارش بـه تببیـن ویژگیهـای عشـق و خصوصیت هـای اخلاقی عاشـق و معشـوق پرداخته شده .شـایان ذکر اسـت که نظامـی در توصیـف عشـق و جلوه هـای اخلاقی عاشـق و معشـوق، کمتـر بـه توصیفـات ظاهری پرداختـه بلکـه اخلاق و منـش آنـان را نیز مـد نظـر داشـته اسـت و حتـی آنجـا کـه از توصیفـات ظاهـری آنـان صحبـت می کنـد، نـه تنهـا از وصفهـای کلیشـه ای دوری میگزینـد بلکـه در وصف ظاهـر و اخلاق و منـش رفتـاری آنـان، نوآوریهـای خاصـی را بـه وجـود آورده اسـت کـه در نوع خـود قابـل توجـه اسـت. دربـارة خصوصیات عاشـق و معشـوق لازم  به ذکر اسـت کـه خصلت های اخلاقی عاشـق و معشـوق در آثار نظامـی بسـیار بـا هـم متفـاوت هستند بطـوری کـه خـود گویـای جایـگاه آنان اسـت.

مرا کز عشق به ناید شعاری

مبادا تا زیم جز عشق کاری

فلک جز عشق محرابی ندارد

جهان بی خاک عشق آبی ندارد

غلام عشق شو کاندیشه این است

همه صاحب دلان را پیشه این است

جهان عشقست و دیگر زرق سازی

همه بازیست الا عشقبازی

 

در خمسه نظامی درمثنوی خسرو و شیرین در خصوص عشق آمده که اگر در وجود کسی عشق وجود نداشته باشد ؛ افسرده است . اگرچه زنده است اما تفاوتی با مرده نخواهد داشت

کسی کز عشق خالی شد فسرده ست

گرش صد جان بود بی عشق مرده ست

.

 نظامی حتی سوز و گداز عشق را ستایش می کند و مانند بسیاری از عرفا و صاحبان  مکتب عرفان ایرانی معتقد است که این جهان بر پایه عشق بنا شده .

ز سوز عشق  بهتر در جهان چیست

که بی او گل نخندید ابر نگریست

 

در داستان لیلی و مجنون تصاویری از وصف عاشق و معشوق آمده

لیلی ز درون پرند می‌دوخت

مجنون ز برون سپند می‌سوخت

لیلی چو گل شکفته می‌رست

مجنون به گلاب دیده می‌شست

لیلی سر زلف شانه می‌کرد

مجنون دُر اشک دانه می‌کرد

لیلی می مشک‌بوی در دست

مجنون نه ز می، ز بوی می مست

 

او لفظ سلطان را به عشق می دهد . پس در باور او عشق قادر به انجام هر کاری ست . از مهم ترین و بارز ترین اندیشه های نظامی پیوند دو دیدگاه در دو حوزه علم کلام و ادبیات است که مجموعه عظیم فکری و اندیشگانی او را می سازد . اندیشه کلامی او در تفسیر جهان هستی و در دیدگاه هستی شناسانه او بسیار حائز اهمیت است و در همه آثارش به وضوح دیده می شود .

در تعریف علم کلام آمده آگاهی از اموری که انسان به وسیله آن به ثبات عقاید دینی و طرح ادله و  رد شبهات که پیرامون دین است توانایی می یابد . لازم به ذکر است که  علم کلام علمی است که به وسیله آن به احوال مبدا و معاد طبق قانون اسلام می توان آگاهی یافت .

اهمیت و نقش شعر و شاعرانگی در اعتقادات نظامی بر این اصل استوار است که سخن در نظام هستی جایگاهی در خور و شایسته دارد و به متکلمان پیشین باز می گردد  . که خود نگرشی نسبت به جهان هستی ست .

در جهان بینی نظامی تمامی اجزای عالم از اصول کاملی پیروی می کنند و این نظام دارای سلسله مراتبی ست که از آغاز تا پایان استوار است  و عدم آگاهی از نقش و جایگاه پدیده های هستی می تواند سبب انحراف شده و یک امر قدسی را به امری حقیر تبدیل کند .

نظامی از معدود شاعرانی ست که از نوع رابطه انسان یا و جود با شعر و تعامل این دو با هم سخن گفته است .مقدمه پنج گنج نظامی جلوه گاه آرا کلامی و بیانی ست . اندیشه و شاعرانگی نظامی چنان با هم در هم آمیخته که گاهی تفکیک این دو از هم دشوار می شود .

از نظر نظامی خلقت انسان دارای دو مرحله است یکی خلقت روح یا جان و دیگری خلقت کالبد یا جسم .

چو نام توام جان‌نوازی کند

به من دیو کی دست‌یازی کند‌؟

ندارم روا با تو از خویشتن

که گویم تو و باز گویم که من

گر آسوده گر ناتوان می‌زیَم

چنان کافریدی چنان می‌زیم

امیدم چنانست از آن بارگاه

که چون من شوم دور ازین کارگاه

فرو‌ریزم از نظم و ترتیبِ خویش

دگرگونه گردم ز ترکیبِ خویش

کند باد پراکنده خاکِ مرا

نبیند کسی جانِ پاک مرا

 

 در دیدگاه نظامی عشق از دسته افکاری ست که به عنوان کهن الگو از آن استفاده کرده و این مطلب به خصوص در لیلی و مجنون به وضوح خود را نشان می دهد در داستان لیلی و مجنون ابیات زیبا کم نیست شاعر هر جا که توانسته منظره ای زیبا ساخته که جلوه گاه عشق باشد . یا در خسرو و شیرین به وجود عشق در اجزای کائنات اشاره کرده و عشق را در اجزای عالم جاری و ساری می داند و در کنار این موارد هستی خود را وابسته به عشق می داند .

عشق تصویری از باور و احساسی عمیق است در انسان که با مفاهیم صلح و انسان دوستی ؛ مهربانی همراه می شود . نوعی توجه و اهمیت دادن یک شخص به شخصی دیگر یا حتی شی می باشد . با وجود اینکه عشق مفهومی انتزاعی را به خود اختصاص داده کمیتی معنوی و متافیزیک دارد. عشق می تواند به عاریه سپردن مرزهای خودی باشد به دیگران چراکه عاشق به صرف وجود خویش اشتغالی دیرینه دارد .

وقتی به این فراز و نشیب عاطفی و احساسی ؛ عرفان و معنویت اضافه  شود به عمق این احساس افزوده می شود  و در یک تقسیم بندی کلی به عشقی مجازی و حقیقی می رسیم . عشق حقیقی همانطور که در بسیاری از کتاب ها و مکاتب از آن صحبت به میان می آید در نگاه نظامی یک حقیقت ساری و جاری ست .

از طرف دیگر نمی توان منکر آن بود که جهان هستی بر پایه عشق بنا شده و یکی از ارکان اصلی طریقت نیز همین عشق می باشد . اهمیت عشق به این علت است که یکی از مهم ترین نیاز های بشر جهت دست یابی به کمال است .

نظامی دراشعار خود به وصف عشق می پردازد و معتقد است عشق در هر جایی ساکن نمی شود بلکه عشق در جایی ساکن می شود که در بند دیگری نباشد . یعنی عاشق و معشوق را در واحد شمارش محدود به  یک می داند  نه بیشتر . در خسرو و شیرین در باب سخنی چند در عشق آمده

مرا کز عشق به ناید شعاری

مبادا تا زیم جز عشق جز عشق کاری

فلک جز عشق محرابی ندارد

جهان بی خاک عشق آبی ندارد

غلام عشق شو کاندیشه این است

همه صاحب دلان را پیشه این است

 

نظامی معتقد است که این جهان بر پایه عشق بنا شده . این جهان بدون عشق مثال خاک خشک ؛ بی ثمر است .  عشق در داستان های نظامی فردی ست که با وجود آگاهی به عدم وصال حتی ممکن است جان بر سر عشق بگذارد و این نگاه در شخصیت هایی چون فرهاد و مجنون با نظامی آغاز می شود و به نوعی نگاه عاشقانه می رسد که منشا عرفانی دارد . می توان گفت که عشق در آثار ادبی تجلی تازه ایست که با فرهادو مجنون آغاز شده . توصیف عشقی پاک وپاکبازانه بدون در نظر گرفتن حب نفس و پرستش بی حد و مرز که می توان آن را سر آغاز عشق الهی در نظر گرفت .

نظامی در سیر تکاملی عشق به تقابل های دوگانه در قالب مثنوی رسیده است که از آمیخته شدن احساسات دیگری شکل گرفته  و علاوه بر زیبایی تداعی تغییرپذیری تعریف کلی عشق است . وقتی در داستان لیلی و مجنون از خیر و شر و نفرت و شیدایی غرور و تواضع صحبت به میان می آورد هدفش سیر تکاملی عشق است .

او در غم یار و یار در بند

از یکدیگر به بوی خرسند

انقدر دو عاشق به یکدگر وابسته بودند که از عطر نفس های هم در خیال راضی و خرسند بودند .

هر شب ز فراق بیت خوانان

پنهان رفتی به کوی جانان

 

پنهانی به دیدار معشوق شتافتن تصویری از کشش و تمنای وصال در عاشق است . جذبه ایست که مفهوم عشق را تداعی می کند .

یا صفت عشق مجنون آمده

ای شمع نهان خانه جان

پروانه خویش را مرنجان

 

منظور از پروانه در اینجا مجنون است . پروانه ای که به دور شمع می گردد . آن شمعی که خودش در حال ذوب شدن است . این وصف زیبایی عشق لیلی و مجنون است .

ای درد و غم تو راحت دل

هم مرهم و جراحت دل

قند است لب تو گر توانی

از وی قدری به من رسانی

 

در داستان خسرو و شیرین محور داستان زن است و عشق زن و تعقل زن و نگاهی مرد سالارانه حاکم بر جامعه و روایت تقابل عشق میان زن و مرد بر پایه هوس . موضوع زن ایرانی ست در محدوده ی سنت ؛ عشق پاک و آداب اجتماعی زمان . در مقابل عشرت طلبی خسرو؛  سبب می شود تا وصال با زیبا رویان امری دور از ذهن نباشد و آن طرف شیرین است که به ظاهر محکم و غیر قابل نفوذ جلوه می کند یا شاید خسرو نیم دیگر او نیست و یا شاید خسرو لایق وفای شیرین نیست .

نحوه عاشق شدن خسرو نیز دلیل دیگری بر خاص بودن نحوه نگرش نظامی به عشق است . خسرو از طریق شنیدن اوصاف زیبایی شیرین  از زبان  شاپور شیفته می شود .

کشیده قامتی چون نخل سیمین

دو زنگی بر سر نخلش رطب‌چین

ز بس کاورد یاد آن نوش‌لب را

دهان پُر آبِ شکر شد رطب را

به مرواریدِ دندان‌های چون نور

صدف را آبِ دندان داده از دور

 

این عشق در این منظومه به  صورت کهن الگو خود را نمایان می سازد . در باور ایرانی زن همیشه باید محبوب و معشوق باشد .زیرا زن در نگاه ایرانیان مقدس است و این تقدس او را با احترامی خاص جلوه گر می سازد . بعد از میانجیگری  شاپور و ماجرای نشان انگشتری ؛ این عشق برای اینکه بتواند به مسیر خود ادامه دهد به پیر فرزانه یا خرد درون نیازمند است که راهگشا بشود . عشقی که به واسطه نگاه ابژکتیو و بیرونی به مرحله سوبژکتیو می رسد . در باور ایرانی زن عمدتا مرکز توجه است از این جهت خرد بیشتر جلوه می کند .

زنان مانند ریحان سفالند

درون‌سو خبث و بیرون‌سو جمالند

نشاید یافتن در هیچ برزن

وفا در اسب و در شمشیر و در زن

وفا مردی است بر زن چون توان بست ؟

چو زن گفتی بشوی از مردمی دست

بسی کردند مردان چاره‌سازی

ندیدند از یکی زن راست‌بازی

 

یا ابیاتی که اشاره دارد خداوند زن را از پهلوی چپ مرد آفرید . که نشان دهنده نقش فرعی زن است و اینکه در این باور خداوند زن را برای مرد آفرید و از بتدای امر زن را گناهکار جلوه دادن و عامل اصلی هبوط دانستن .

چه بندی دل در آن دور از خدایی

کزو حاصل نداری جز بلایی

اگر غیرت بری با درد باشی

و گر بی‌غیرتی نامرد باشی

برو تنها دم از شادی برآور

چو سوسن سر به آزادی برآور

پس آنگه بر زبان آورد سوگند

به هوش زیرک و جان خردمند

 

یعنی زن دور از خداوند مایه بلا و بی وفایی ست و از نگاه نظامی تنها ماندن بهتر از اختیار کردن چنین زنی ست . البته شاعران عمدتا از تجربیات شخصی خود کمک می گیرند تا به شرح و بیان و اهداف خود بپردازند و برای نظامی شرح چنین عشقی ناملموس و دور از ذهن نیست .

اشعار نظامی به نوعی بیانگر عاطفه عمیق این شاعر است . نظامی در اثار خود از هدف شناخت گرایانه غافل نشده است و به صورت های مختلف مخاطب را مضامین تعلیمی و آموزه های اخلاقی همراه ساخته . شعر نظامی برخاسته از ایمان درونی با گستره های جهانی ست .

نظامی علاوه بر اینکه در سرودن داستان ها تحت تاثیر عقاید و آداب رسوم عصر خویش قرار دارد به طور مثال در داستان خسرو و شیرین ؛ شیرین از پشت پرده با فرهاد سخن می گفته که پرداختن به چنین نکته ای به زیبایی بعد عاشقانه و  بالا بردن حس عاطفی فرهاد می افزاید .

رقیبان حرم بنواختندش

به واجب جایگاهی ساختندش

برون پرده فرهاد ایستاده

میان دربسته و بازو گشاده

در اندیشه که لعبت‌باز گردون

چه بازی آردش زان پرده بیرون

جهان ناگه شبیخون سازی‌ای کرد

پس آن پرده لعبت‌بازی‌ای کرد

به شیرین‌خنده‌های شکرین‌ساز

درآمد شکر شیرین به آواز

دو قفل شکر از یاقوت برداشت

وز او یاقوت و شکر قوت برداشت

رطب‌هایی که نخلش بار می‌داد

رطب را گوشمال خار می‌داد

به نوش‌آباد آن خرمای در شیر

شکر خواند انگبین را چاشنی‌گیر

ز بس کز دامن لب شکر افشاند

شکر دامن به خوزستان برافشاند

شنیدم نام او شیرین از آن بود

که در گفتن عجب شیرین‌زبان بود

ز شیرینی چه گویم هر چه خواهی

بر آوازش بخفتی مرغ و ماهی

 

درمنظومه  لیلی و مجنون بیشتر ابیات مختص به مدح خداوند است که به نظم در آمده . لیلی و مجنون از لحاظ شناختن روحیات و افکار و زندگانی نظامی از تمام کتب وی با ارزش تر است . ارزش روایی آن هم راستا با ارزش شعری آن است .

 چهارچوب ذهنی هر شاعر برخاسته از مطالعات و تاثیرپذیری ها و دریافت شهود او می باشد که دیدگاه هنری او را شکل می دهد . در آفرینش های ادبی صورت و معنی همواره مورد توجه شاعران بوده و فضای فکری آنها را می سازد . مثنوی لیل و مجنون شرح ناکامی عشق است . نظامی در روایت لیلی و مجنون به لیلی "مقام سلوک" و معرفت داده چرا که برای رسیدن به عشق با وجود سن کم از زندگی باز می ماند از این جهت نظامی برای انسجام و جذابیت و اعتبار اثر به او مقام عرفانی می دهد و مجنون نیز پاک باخته ای می شود که برای تغییر سرنوشت خود تغییری ایجاد نمی کند و سرانجام با مرگ لیلی او هم می میرد . در عرفان از "عاشق سالک "به مجنون تعبیر می شود و این کارکرد روایی از عناصر روایت توسط نظامی کاملا آگاهانه است و بخشی از جهان بینی نظامی را می سازد . در باور نظامی مجنون؛  هستی خود را در راه عشق فدا می کند و به فنای محض می رسد . به هر حال سخن از عشق است . عشقی که از خداوند آغاز شده است . عشق جوهری است در نهاد همه موجودات بالاخص در نهاد انسان به ودیعه گذاشته شده بنابراین این عشق یک عشق دو طرفه است و خداوند به تمام موجودات عشق می ورزد .

در عشق لیلی و مجنون که پاک و باک بازانه است ؛ محرومیت وسیله بقا و اوج عاطفه می گردد. گاهی اوقات این محرومیت ارادی ست و زهد در محرمات و تقوی الهی نامیده می شود و گاهی اوقات به آداب و رسوم فرد در جامعه مورد نظر برمی گردد.  عاشق در برابر این سختی ها به خود می بالد و این عذاب و سختی برایشان دلنشین و گوارا می شود. لذا تصور می شود چنین عشقی فقط در جوامعی که پایبند به برخی اعتقادات مذهبی هستند رشد و نمو می یابد  .

در این بین رسالت شاعرنقش ایفا می کند و می تواند مفهومی عمیق و متغیر باشد و مسلماً هر شاعر هدف و وظیفه ای برای خود در نظر می گیرد و برای نیل به آن زبان شعر را که رسا ترین و گویا ترین و کامل ترین و موثر ترین زبان هاست اختیار می کند . شعر فارسی عموماً مسئولیت پذیر و محتوا گراست و به همین اندازه به زیبایی سخن نیز بها می دهد به گونه ای که برخی از محققین نظامی را به تفکرات فرمالیستی نزدیک می بینند اما  در واقعیت در شعر نظامی محتوا و هدف سرودن شعر با اهمیتی که شاعران به آن می دهند در جایگاه نخست قرار دارد .

نظامی یکی از رسالت های شاعر را حمد و ثنای خداوند می داند و معتقد است شاعر باید بکوشد روح امید را در جامعه بدمد و مبشر شادی و نشاط و گشایش برای انسانها باشد و به زندگی عاقلانه و خرد ورزانه تشویق کند و مبلغ نوعی زهد ملایم و عدم دلبستگی به دنیا باشد .

در  منظومه لیلی و مجنون آمده که در مناجات مجنون هنگام زیارت خانه کعبه او نیز از خدا می خواهد که به غایت عشق برسد تا به این وسیله در وجود لیلی محو شود و یاد آور فنای عاشق و وحدت عاشق و معشوق است .

سرانجام عشق مورد نظر نظامی عشقی پاک و بی الایش که با عفت و پاک دامنی همراه است . جان دادان شیرین بر دخمه خسرو ؛ نارضایتی شدید لیلی از ازدواج اجباری و مرگ مجنون بر مزار لیلی همگی از ویژگی های عشقی ست که در جهان بینی نظامی وجود دارد .

عشقی که نه عشق جاودانی ست

بازیچه ی شهوت جوانی ست

آن عشق نه سرسری خیال است

کو را ابدالابد زوال است

 

 

نتیجه گیری :

در زبان فارسی به کسی که دارای احساس عشق نسبت به کسی دیگر است، دل‌داده یا عاشق و به کسی که مورد احساس عشق طرف دیگر است؛ دلبر، دلربا یا معشوق/معشوقه می‌گویند. واژه عشق در ادبیات فارسی به‌ویژه ادبیات غنایی، پایگاه و اهمیتی ویژه و والا دارد و بسیاری از شاعران پارسی، دربارهی عشق و عاشقی، وصف معشوق و سختی‌های عاشقی، اشعاری با ارزش ادبی والا دارند. همچنین گاهی، این کلمه درباره عشق انسان به خدا نیز آمده‌است که در مقوله عرفان و مذهب می‌گنجد .

در ادبیات فارسی عشق در دو جنبه مورد بررسی قرار می گیرد عشق مجازی یا انسانی  عشق الهی یا عرفانی . عشق مجازی یا عشق به هم نوع از نظر عرفا وسیله و مقدمه ای است برای رسیدن به عشق حقیقی به شرطی که احساسات معنوی را برانگیزد و عاشق به کمال برسد در غیر اینصورت از نظر عرفان مذموم است.عشق مجازی در اصل پرتوی از عشق حقیقی و الهی است زیرا حسن و زیبایی که در جهان است جلوه ای از شاهد ازلی ست.

مزیت عمده ی عشق انسانی و مجازی آنست که موجب تزکیه نفس و دوری از خودخواهی و منیت در انسان می شود بطوریکه عاشق دیگری را بر خود مقدم می دارد و در راه معشوق فداکاری و ایثار می کند. لایب نیتس حکیم آلمانی (۱۷۱۶-۱۶۴۶) در تعریف این نوع عشق می گوید: "تمتع بردن از سعادت غیرست و اینکه انسان سعادت دیگر کس را بر سعادت خویش شمرد."

"بدینگونه بر خلاف عشق حیوانی که جز خودپرستی و ارضا نفس هدف دیگری ندارد، عشق در این مقام به غیر پرستی می انجامد. از همین روست که صوفیه حتی همین مرتبه از عشق را هم مایه ی کمال خوانده اند و مثل بسیاری از ظرفا دیگر تجربه ی عشق و آشنایی با عوالم آن را شرط انسانیت واقعی دانسته اند." عشق حقیقی، عشق به ذات خداوند است که خیر و کمال مطلق است.

 (افلاطون) عشق مجازی را باعث خروج جسم از عقیمی و به وجود آمدن فرزند و ابقای نوع می داند و عشق حقیقی را نیز سبب خروج روح از عقیمی و رهایی از نازایی دانسته که سبب درک اشراق و زندگی جاوید و شناخت جمال حق و نیکی مطلق و حیات روحانی می شود.  ماحصل عقیده ی عارف در موضوع محبت و عشق این است که عشق غریزه الهی و الهام آسمانی است که به دور آن، انسان می تواند خود را بشناسد و به سرنوشت خود واقف شود.

شکوه و زاری عاشق نشانه ی وجود شخصیت است،در حالیکه عاشق برای رسیدن به معشوق نباید ابراز وجود کند و عاشق حقیقی اهل ناله و فریاد نیست وناله کننده مدعی ست نه عاشق.

 در حالت کلی عشق ؛ از از اساس ترین مباحث و مواردی ست که نظامی به آن پرداخته و جهان بینی او را شکل می دهد .برای رسیدن به هدف به ارجاعات کلامی و فلسفی زیر چتر بازی های زبانی و زیبایی شناسی بسنده می کند. . جهان بینی در یک نگاه کلی می تواند بررسی کلی در زمینه هستی و هستی شناسی باشد که به مسائل عمده ای از قبیل هستی شناسی ؛ خداشناسی ؛ انسان شناسی ؛ راه شناسی و ....می پردازد . این نگاه به هستی می تواند مطلق باشد یعنی صرفا به خداوند بپردازد و یا محدود باشد و به انسان و مسائل مربوط به انسان بپردازد و یا تلفیقی از تمام دریافت های شاعر باشد که در منظومه خمسه نظامی خود را نشان داده است . عشق از جهان بینی شاعر نشات می گیرد و  طرز تلاقی باور ها و عملکرد های او  در زندگی اجتماعی ست . زیرا عشـق مایة زندگی اسـت و هسـتی ست . انسان  بی آن به تعالی و کمال راه نخواهـد یافـت.

 

 

 

منابع

1- نظامی شاعر بزرگ گنجه در کتاب پیر کنجه از عبدالحسین زرین کوب

2- یوهان اردوایچ برتلس 1355

3- در جستجوی ناکجا آباد  ع . مبارز 1360

4- زندگی و اندیشه نظامی  برات زنجانی

5- احوال و آثار و شرح مخزن الاسرار نظامی  مجتبی برز آبادی 1378

6- هنر و اندیشه نظامی

7 باورها و آرمان های حکیم نظامی گنجوی  . مهدی اخروی .1375 . پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد اسلامی واحد بیرجند

8- اسطوره عشق عذری نقد تطبیقی بر دیوان مجنون . لیلا حدیدی

9- نثد و تحلیلی شرح های لیلی و مجنون . خورشید نوروزی

10-سایت گنجور نظامی

 

 

مقاله :   ساختار در شعر سپید 

یه کننده : مریم راد  

چکیده:  

مقاله ای که مشغول مطالعه آن هستید ، یک مقاله پژوهشی ست . این پژوهش با هدف رسیدن به( structure ) یا ساختار یکپارچه و منظم ، جهت یک قالب ادبی( شعر سپید) تهیه شده است.  در تقسیم بندی ادبی،   

شعر سپید در زیر مجموعه شعر نو قرار دارد. به عقیده ی من(شعر نو)نیاز به تحقیق و تفخص بیشتری دارد، بنابراین از زیر مجموعه "شعر  نو" شاخه (شعر سپی د) برای تحقیق و تفخص انتخاب شده است و به این منظور مقاله ای تحت عنوان "کنکاش در شعر سپید "از منظری دیگر به این مقوله می پردازد .  

این مقاله تحت عنوان "کنکاش در شعر سپید " یک مقاله انتقادی نیست ،اگرچه در برخی موارد ممکن است ؛ دیدگاهی انتقادی نسبت به ساختار شعر سپیدی که امروز ارائه می شود ؛داشته ب اشد. در این  مقاله ،

سعی شده  به بررسی و وجوه ساختاری شعر سپید پرداخته شود از این  جهت این قالب ادبی را از دیدگاه ترکیب بندی کلمات ، ساخت واژگان، ویژگی های ساختاری ، زیبایی شناسی ، بررسی محتوا و مضمون ، در صورت بیرونی و درونی مورد بررسی قرار دهد  . 

 کلید واژه ها:  

کنکاش در شعر سپید؛ شعر شاملو؛ ساختار شعر شاملو؛ بررسی زیبایی شناسی ، بررسی محتوایی ، بررسی معنا و  

مضمون ، ترکیب بندی کلمات ، ساخت واژگان  .

مقدمه:  

اصطلاح شعر سپید نخستین بار توسط احمد شاملو در ایران به کار گرفته شده و معادل(  Blank verset) فرانسوی است. اما عده ای این اصطلاح را درست نمی دانند و ((شعر آزاد ) ) را پیشنهاد می کنند به همین علت این دو شعر به صورت  جا به جا یا یکسان در نظر گرفته می شوند که کاملا نادرست است.   

در هر صورت امروز اصطلاح شعر سپید در محافل ادبی کاملا پذیرفته شده است . شاملو را بانی شعر سپید می دانند اما پیش از او کسانی در صدد تلاش در این مورد بوده اند که شایسته ی احترام است  .  

در این مقاله در صدد آن هستیم که به بررسی ساختار شعر سپید ، ساخت کلمات و جنبه های محتوایی و زیبایی شناسی آن از منظری دیگر بپردازیم تا از این راه بتوانیم آشفتگی های موجود در این قالب را شناسایی و برطرف کنیم .   

واژه های کلیدی:  

شعر سپید ؛ ساختار شعر سپید ؛ زیبایی شناسی شعر سپید ؛ بررسی محتوایی شعر سپید  .

اصل مقاله:  

آنچه در این مقاله تحت عنوان ( کنکاش در شعر سپید )بیان می شود حاصل تحقیق و تفخص چند ساله ای است که بخشی از آن با استفاده از نقد های پیاپی اتفاق افتاده و بخشی دیگر نتیجه ذهنی پرسشگر است که به دنبال چیستی و  چرایی این مطلب خستگی ناپذیر است .   

شعر سپید در زیر مجموعه "شعر نو" قرار دارد و بر طبق تعاریف ارائه شده،شعر نو، اصطلاحا شعری ست که آزاد از تعهدات سنتی نسبت به اوزان قرار _دادی و قافیه ها باشد.  باید توجه داشت که نکته حائز اهمیت  در این تعریف این است که: منظور از آزادی، آزادی بی قید و شرط از جنبه های زیبایی شناسی نیست ، زیرا در این صورت همخوان با تعریف شعر نیست . "شعر نو"  پر از زیبایی های بیانی ست .این مسئله در شعر سپید هم مطرح است . برای  

مثال:   

آخر گشوده شد ز هم آن پرده های راز   

آخر مرا شناختی ای چشم آشنا   

چون سایه دیگر از چه گریزان شوم ز تو   

من هستم آن عروس خیالات دیرپا   

چشم من است این که در او خیره مانده ای   

لیلی که بود ؟ قصه ی چشم سیاه چیست ؟  

در فکر این مباش که چشمان من چرا   

چون چشم های وحشی لیلی سیاه نیست   

در چشم های لیلی اگر شب شکفته بود   

در چشم من شکفته گل آتشین عشق   

" بر گور لیلی / فروغ فرخ زاد  "

سلاخی می گریست   

به قناری کوچکی   

دل باخته بود  "  .  

 "احمد شاملو" 

خوابید آفتاب و جهان خوابید   

از برج فار، مرغک دریا، باز   

چون مادری به مرگ پسر، نالید   

"احمد شاملو" 

آغاز انهدام چنین است   

اینگونه بود آغاز   

انقراض سلسله مردان یاران   

وقتی صدای حادثه خوابید   

بر سنگ گور من بنویسید   

یک جنگجو که نجنگید   

اما.....شکست خورد   

"نصرت رحمانی" 

1- بررسی شعریت در شعر سپید:   

شعر، یکی از قدیمی ترین انواع ادبی ست و البته شاخه ای از هنر که شاعر، در آن از زیبایی سطحی تا فرم و بیان هنری احساسات و تکنیک های خاص  بهره می گیرند تا اثری خلق کند . پس در ابتدا باید به جنبه های هنری اثری که به آن لفظ شعر اطلاق می شود؛  نگریست. یعنی اثبات شعریت در اشعار ، در هر قالبی ، از ویژگی های مهم آن اثر است .    

شعر( poem)، ترکیب بندی ای( a composition) برای رساندن احساسی زنده و خیال انگیز از تجربه همراه با کاربرد زبانی فشرده و برگزیده به سبب  توان آوایی و القایی و همچنین معنایی آن ، همراه با بکار گرفتن تکنیک های  ادبی ای چون وزن ساختاری ، آهنگ طبیعی ؛ قافیه یا کاربرد استعاره . ترتیبی  از واژه ها به صورت مصراع بویژه ترکیب آهنگین و گاهی قافیه دار ، بیانگر واقعیت ها ، ایده ها ، یا احساس ها به شیوه ای فشرده تر ، خیال انگیزتر و نیرومند تر از گفتار عادی.  

آنچه که در تعریف شعر داریم این است که شعر، ثبت احساس در یک لحظه از زمان گذرا، در جوار دو عنصر  اندیشه و خیال است که با استفاده از  کلمات جاری شده است . بنابراین می توان معتقد بود که در چیستی و چرایی شعر  

جنبه های زیبایی شناسی نقشی اساسی دارد . وقتی از اندیشه و تخیل در کنار هم  یاد می شود بدون شک یادآور فن بیان در ادبیات  خواهد بود و فن بیان از  ویژگی های بلاغی یک اثر است و در جهت تکامل زیبایی شناسی در یک اثر  

در کنار معنا و محتوا، نقشی موثر خواهد داشت . هر اتفاقی که در شعر حادث  می شود در زبان جاری می شود ، حتی شکل یا صورت شعر نیز از زبان آن  جدا نخواهد بود .  

دکتر شفیعی کدکنی معتقد است : ((شعر پدیده ای ست اجتماعی که با زبان سروکار دارد و زبان امری است بسیار پیچیده و دارای امکانات بی نهایت. یکی از این بی نهایت امکانات زبان همین حالت رسانگی روزمره آن است که  

همه کس با آن سروکار دارند ولی هزار امکان دست نیافته در زبان هست که گاه ممکن است بر حسب تصادف کشف شود و گاه تجربه شاعران آن را کشف  کند . هر دو کلمه ای که در کنار هم قرار می گیرند نسبت میان آن دو از یک  

رسانگی خبر می دهد ، ممکن است ما از حاصل چیدمان این دو کلمه مفهومی را درک کنیم که آشناست . وقتی یک عبارت بی معنی سروده می شود مرز میان شاعر و غیر شاعر مشخص می شود )). ( موسیقی شعر ؛ محمد رضا شفیعی کدکنی؛ ص 55 

 ) 54_

شعر همان تجربه شاعر است ؛ همچنانکه یک تابلوی نقاشی یا یک تصنیف موسیقی نیز تجربه ی یک شخص نقاش یا موسیقی دان است . تجربه ی یک هنرمند مجموعه تصاویر محسوس ، معلوم و معقولی است که هنرمند در طول  

زندگی خویش فرا گرفته است و در نفس خود ثبت نموده است . این تصاویر بسیار بی نهایت و گوناگون است و ترکیب آن تصاویر است که شخصیت و شا ن آدمی را شکل می دهد . استاد شفیعی کدکنی در تعریف تجربه ی شعری می  

نویسد: (( تجربه ی شعری چیزی نیست که حاصل اراده ی شاعر باشد ، بلکه رویداد روحی است که نا آگاه در ضمیر او انعکاس می یابد ، مجموعه ای از حوادث زندگی اوست . به گفته ی الیوت : خواندن کتاب اسپینوزا و صدای  

ماشین تایپ و بوی غذایی که برای شام در حال پخته شدن است ، همه اینها ممکن است تجربه ی یک لحظه باشد . )) ( شفیعی کدکنی ،محمدرضا :صور خیال در شعر فارسی ؛ ص .)21

شعر را همچنین می توان ظهور شاعر در قالب کلمات یا اصوات دانست اما نکته ای که اهمیت بنیادی دارد این است که شاعر در نمایش و تجلی دادن خود تا چه اندازه صداقت دارد ؛ اینجاست که شعر آیینه ی تجلی و تشخیص شاعر می شود (تحلیل ماهیت شعر و مبانی نظری عرفان ؛ دکتر حیدر قلی زاده ؛ فصلنامه دانشگاه تربیت معلم آذربایجان سال 

2،شماره 5 ). 

همانطور که از نام این قالب ادبی(شعرسپید) پیداست و در نگاه اول می توان به آن پی برد ، همجواری دو کلمه سپید و شعر ؛ علاوه بر اینکه یادآور یک قالب ادبی خواهد بود به مخاطب می فهماند که با یک شعر روبه روست. تعریف و تحلیل شعر؛ جز با بررسی و تحلیل ارکان سه گانه (شعر ؛شاعر ؛ مخاطب )ناقص و نارسا خواهد بود  . بنابراین باید تمام ویژگی های یک شعر از قبیل:  کمیت (    (Quantity؛ کیفیت ( Quality)، تناسب ( Relation)، شیوه بیان ( Manner) را با خود به  همراه داشته باشد تا بتواند در قالب یک شعر پذیرفته  شود .   

یک شاعر سپید سرا برای بیان حالات درونی و ذهنیت خود به دنبال واژگان است تا اثری خلق کند که خروج از هنجار های متداول سنتی در محور زبان باشد . بنابراین شاعر سپید سرا به دنبال نو آوری ست . این نو آوری خارج از محور زبان نخواهد بود . شعر سپید ، آزاد از جنبه های زیبایی شناسی و ویژگی های زبانی نیست بلکه شعر سپید نوعی دیگر از قوالب شعری زبان فارسی ست که علاوه بر جنبه های زیبایی شناسی  و رسیدن با ماهیت شعری از ویژگی های زبانی به صورت خودآگاه و ناخودآگاه برخوردار است .  

قفسم را خورده ام  

باد افتاد توی یال هایم   

روزی که دندان هایم برق می زد   

سر به زیر افتاد   

قرار چه بود: رام، دام، آرام؟  

پنجه ام سرازیر می شود بی قرار!   

"قربانعلی1386:47 " 

یکی از دلایل سرودن شعر سپید واگویه های ذهنی یک انسان است که در تلاطم امواج زندگی به سویی کشانده شده و احساسات او را برانگیخته است و با اندکی تفکر و بیانی لطیف که به طور عموم خاصه شاعران است به روی کاغذ آورده  شده ، بدون آنکه به سختی و پیچیدگی های ساختاری و یا حتی به وجه بیرونی  آن بیاندیشد . شاید در مقایسه با محدودیت های وزن و قافیه ی شعر کلاسیک دچار ساده انگاری شده و آن را راهی آسان برای بیان عواطف و احساسات  خود می داند . در صورتیکه شعر سپید هم حدود و مرزهایی برای خود دارد که شاعر سپید سرا را ملزم به رعایت می کند ، تا مخاطب بتواند درک درستی از اثر خلق شده داشته باشد و به لحاظ بررسی زبان و زیبایی شناسی و همچنین وجه بیرونی، شعریت را در خود به اثبات برساند . در شعر نوعی نظم در ساختار وجود دارد که این ساختار می تواند یک وجه

بیرونی و یک وجه درونی داشته باشد . وجه بیرونی شعر همان شکل شعر یا نمای بیرونی یا قالب آن است و با نظمی که در خود دارد می تواند قالب اثر را تعیین کند . همین ویژگی وجه تمایز یک قالب از قالب دیگر خواهد بود. به لحاظ بررسی سبک شناسی نیز این قالب(شعر سپید) دچار ضعف هایی ست که با گذشت چند دهه ،همچنان با آن دست به گریبانیم . در کارنامه شعر نو در حالت کلی چند سبک شعری با فاصله زمانی کوتاه از یکدیگر ایجاد شده است که این مسئله نشان دهنده آن است که سبک قدیمی تر نتوانسته زمینه را برای سبک های بعدی فراهم کند و این سبک ها به صورت پی درپی و با تعجیل ایجاد شده اند . به غیر از شعر نیمایی ؛ بقیه سبک ها نتوانسته اند مانیفست یا راهنمای جامع و کامل که کاربردی باشد، جهت راهگشای مخاطبان خود ارائه کنند و اگر مانیفستی ارائه شده در حد یک تئوری باقی مانده و در جنبه های ساختاری به تکامل نرسیده .  این مسائل سبب می شود که شعر سپید امروز دچار آشفتگی های بسیاری باشد و نتواند به لحاظ ساختار(structure) به تکامل برسد ، از این حیث؛  گاهی اوقات به نثر طعنه می زند و از طرف دیگر به لحاظ بررسی زبان و زیبایی شناسی ، همچنین بیان و محتوا نیز دچار خلل می شود.    

 شعریت یک اثر را در وجه درونی، شکل شعر به وضوح می توان یافت . وجه درونی یا ساخت شعر همان کیفیت ترکیب و هماهنگی عناصر تشکیل دهنده کل یک شعر است که در آغاز و پایان گذرگاه ها و پیوندها و کیفیت ارتباط تصاویر و مفاهیم ، هماهنگی اشیاء با تصاویر نمودار می گردد .بنابراین می توان معتقد بود که شعر سپید در وجه درونی خود با تعمق و ظرافت بیشتری در مقایسه با وجه بیرونی عمل کرده است  .   

سیروس شمیسا معتقد است:  ((شعر سپید هرچند آهنگین است ؛اما وزن عروضی ندارد و جای قافیه ها در آن مشخص نیست )). (شمیسا،  1342:346)  

قافیه در این قالب شعری جایگاه خود را از دست داده است زیرا قافیه در شعر کلاسیک با نظمی که در محل قرار گیری و ساخت خود دارد در موسیقی کناری اثر ؛ نقش تعیین کننده دارد ،  در حالیکه شعر سپید از موسیقی درونی و موسیقی معنوی بهره می گیرد و نسبت به موسیقی بیرونی و کناری بی نیاز  است .   

شعر سپید از نظر منطق و مکانیسم های شعری ، تخیل و ادراک هنری ، آهنگ و تناسبات درونی نیز با نثر تفاوت دارد .   

این قالب شعری قابلیت آن را دارد که حاوی مضامین عمیق و لطیف ،حاوی تفکرات و اندیشه های نو و یا کلاسیک ، جهت گیری اجتماعی و سیاسی، مذهبی و ...باشد.     

((آه اگر آزادی سرودی می خواند   

کوچک   

 همچون گلوگاه پرنده ای   

هیچ کجا دیواری فروریخته   

بر جای نمی ماند   

سالیان بساری نمی بایست   

دریافتی را   

که هر ویرانه نشان از   

غیاب انسانی است ) )  

((شاملو)) 

2- بررسی زبان در شعر سپید:   

هر شیوه ای که برای نوشتن یک اثر ادبی برمی گزینیم در زبان ،معنا می گیرد . یعنی صاحب اثر با استفاده کلمات به بیان اهداف خود می پردازد. درواقع شعر یعنی زیبایی آفرینی با زبان . زیرا زبان جنبه ی هنری و خلاق دارد و با سبک و زیبایی عجین شده است .(شمیسا ؛ 125؛ 1378) 

زبان اولین و مهم ترین ماده ی شعر است . هیچ کدام از این مصالح بیرون از ساختار هنر زیبا نیستند . واژه ها ؛ ترکیب ها یا صورت های نحوی زبان ؛ بیرون از ساختار شعر نه زشتند و نه زیبا . زیبایی زبان  شعر حاصل بهترین گزینش و ترکیب و هماهنگی آنها با دیگر عناصر شعر است . (پورنامداریان ؛ 451؛ )1381

زبان امری است بسیار پیچیده ودارای امکانات وسیع، این امکانات سبب ایجاد سبک ها و شیوه های متفاوت می شود . درچیستی و چرایی شعر جنبه های زیبایی شناسی  و معنا و محتوا ، موسیقی  نقش دارد و همه اینها در زبان معنا می گیرد . به گفته دکتر شفیعی کدکنی :)) شعر حادثه ایست که در زبان روی می دهد و در حقیقت گوینده شعر با خود شعر عملی را در زبان انجام می دهد که خواننده میان زبان شعری او و زبان روزمره و عادی یا به قول ساختگرایان زبان اتوماتیکی تمایزی احساس می کنند . این عمل می تواند شناخته شده یا غیر قابل شناخت باشد. ) ) (موسیقی شعر؛ محمدرضا شفیعی کدکنی ؛ 55 )  

در تجزیه و تحلیل یک کلام بسط یافته دو عامل مهم دخالت دارند ، نخست اینکه کلام جزیی از تعامل اجتماعی جاری است که در آن اطلاعات از شخصی به شخص دیگر منتقل می شود ، دوم اینکه زبان یک شعر عنصری است عمومی و عملی و درنتیجه وسیله ای است غیر حساس که هر کس موقع بکار بردن آن را تناسب احتیاجاتش می کند و بنا به شخصیت خود دگرگون می سازد . زبان در اصل چیزی است که اساس آن بر آمار و حساب است و هدفش کاملا  عملی ست . زبان می تواند نقش های مختلفی را به عهده بگیرد از قبیل نقش های عاطفی ، ترغیبی ، ارجاعی ، فرازبانی ، همدلی ، ادبی که هر کدام  تعاریف خود را دارد و نشان دهنده حرکت عملی زبان هستند. (کورش صفوی ؛34؛35؛36؛37؛ 1395) 

زیبایی زبان را باید در چهار بخش آوایی ؛ واژگانی ؛ ترکیب و صورت های نحوی جستجو کرد . آواهای شعر علاوه بر اینکه نقشی در زیبایی موسیقیایی شعر دارند گاه هماهنگ با بقیه واحد ها خود القا کننده ی معنی و بدون توجه به معنی آشکار واژها ؛ تصویر ساز؛ زیبایی آفرین و بیانگر عواطف هستند.  بنابراین شاعر با انتخاب کلمات و واژگان که دارای حروفی خاص هستند

؛تصویری از آنچه قرار است به یاری واژه و تصویر بیان کند و به وسیله آن حروف القا می کند  .  

از دهلیز های خم اندرخم و   

پیچ اندر پیچ   

از پی هیچ   

(شاملو 618؛1379؛ پورنامداریان ؛396؛1381)    

واژگان سازنده ی شعر نقش مهمی در ایجاد شگفتی و لذت و زیبایی آن دارند. واژه ها در زمره ی اصوات اند . شاعر در موقعیت های گوناگون از واژه ای خاص استفاده می کند . زیبایی واژه در بافت و ساختار شعر جلوه می کند .در واقع واژه ها وقتی از ارکان و عناصر زیبایی در شعر محسوب می شوند که با بقیه ارکان شعر خصوصا عاطفه ؛ هماهنگ باشند .(محمدرضا شفیعی ؛ 272؛ 1375)  

شغالی  

گر   

ماه بلند را دشنام گفت   

پیرانشان مگر   

نجات از بیماری را   

تجویزی این چنین فرموده بودند .   

(شاملو ؛ 715؛ 1379) 

بیش از هر چیز باید توجه داشت که زبان ، لحن و بیان شعر باید با مضمون مطرح شده در شعر متناسب و در یک جهت باشد  فرض ا  اگر از مضمونی  اساطیری استفاده می شود باید انتخاب واژگان نیز متناسب با سوژه مورد نظر باشد یا به اصطلاح آرکائیک باشد تا به لحاظ موسیقی و لحن و بیان متناسب با مضمون بشود . موسیقی نیز به پیروی از زبان تحت تاثیر قرار می گیرد تا بهتر بتواند بیانگر مفهوم باشد .  

بگذار از ما   

نشانه ی زندگی   

هم زباله ئی باد که به کوچه می افکنیم   

تا از گزند اهرمنان کتاب خوار   

که مادربزرگان نرینه نمای خویش اند _ امان مان باد   

((شاملو))  

ترکیب ها که از واج ها ی زبان تشکیل شده اند و ویژگی خاصی در خود دارند شامل لطیف و خشن هستند از این رو همنشینی آنها در تک واژ ها ؛ واژه ها ؛ ترکیبات آهنگینی پدید می آورند که متناسب با حالات و مفاهیم گوناگون است به  همین علت کیفیت ترکیب تک واژها در ساختن واژه های ترکیبی و همچنین ساخت گروه های واژگانی و سازگاری آن با مفاهیم ونقش آنها در تاثیر عواطف از عوامل مهم زیبایی کلام است . ترکیب های حاصل از گروه واژه ها غالبا از توصیف ؛ تصویر سازی ، یا ایجاد موسیقی درونی شعر آفریده می شوند و با توجه به زیبایی و تازگی موجب تمایز سخن و توانایی شاعران می شوند . مثالی  از دکتر شفیعی کدکنی می زنم . 

درین شب های هول هرچه در آن رو به تنهایی   

چراغ دیگری بر طاق این آفاق روشن کن   

یکی فرهنگ دیگر  

نو   

بر آر ای اصل دانایی   

(دکتر شفیعی ؛29؛ 1382) 

 محور همنشینی زبان فارسی چه از نظز گسترش جمله؛ چه از نظر جابه جایی ارکان آن؛ دارای امکانات بسیار گسترده ای است. زیباترین ساختار جمله آن است که با عناصر دیگر شعر از قبیل عاطفه و تخیل و موسیقی همراه و هماهنگ باشد و بهترین ترکیب کلمات همان ترتیبی است که از مفهوم کلی از طریق آن به بهترین وجه بیان شود. (پرین ؛ 153 : 1373)  

گاهی با توجه به مخاطب و احساسی که شاعر می خواهد به آن منتقل کند ترتیب معمولی واژه ها زیباترین شکل همنشینی واژه است مانند شعر زیر از  فروغ فرخ زاد  :  (فروغ صهبا ؛1384) 

آیا شما که صورتتان را   

در سایه نقاب غم انگیز زندگی   

مخفی نموده اید   

گاهی به این حقیقت   

اندیشه می کنید   

که زنده های امروزی   

چیزی به جز تفاله ی یک زنده نیستند   

(فرخزاد ؛347؛1368)  

درواقع منطق زبانی به چگونگی رفتار با واژگان و صرف و نحو آن توجه دارد که در پیوند با اندیشه شکل می گیرد زیرا بافت زبان نمی تواند جدا از بافت اندیشه باشد و اصولا بسیاری از عناصر و عوامل سنتی یا اخلاقی به خاطر تکرار یا تک آوایی بودن سبب تقلیل در زبان می شوند  .  

در آواز خونین گرگ و میش   

دیگرگونه مردی آنک   

که خاک را سبز می خواست   

و عشق را شایسته ی زیباترین زنان   

که اینش   

به نظر  

هدیتی نه چندان کم بها بود   

که خاک و سنگ را بشاید   

((احمد شاملو)) 

این مثال از شعر شاملو نشان دهنده بافت شعر و بافت اندیشگانی اثر ، رفتار واژگان نسبت به صرف و نحو در زبان و  موسیقی ایجاد شده در آن است . شعر سپید با کنار گذاشتن هنجار های سنتی مثل عروض و قافیه (ساخت  شکنی)  درواقع به خلق زیبایی در بطن خود و عینی سازی محتوا و بار هنری کلام می پردازد و شاعر سپید سرا از انتخاب کلمه به کلمه خود هدفی، جهت انتقال به مخاطب را دارد و از کلیشه ها دوری می کند و دست به آفرینش و نوآوری می زند .   

بیابان را سراسر مه گرفته است   

چراغ قریه پنهان است   

موجی گرم در خون بیایان است   

بیابان خسته   

لب بسته   

نفس بشکسته   

در هذیان گرم عرق می ریزدش   

آهسته از هر بند   

((احمد شاملو)) 

در این مثال به وضوح نمایان است، اگر هر واژه از آن کسر شود این اثر دچار نقص در معنا و محتوا، زیبایی شناسی و موسیقی می شود . یعنی در شعر سپید هر کلمه مطابق با هدفی که گوینده در ذهن دارد ، در کنار هم چیده می شود . پس هیچ کلمه ای بی هدف در کنار هم چیده و یا رها نمی شود .   

شعر سپید به لحاظ بررسی ساختاری از دو جنبه مورد بررسی قرار می گیرد .  

الف:  تاثیر تقطیع ( segmentation)و موسیقی بر شعر سپید:   

وقتی یک شعر به روی کاغذ نوشته می شود و در زبان جاری می شود شامل کلماتی ست و هر کلمه متشکل از (morphophonem)ها یا واج هاست . این واج های تشکیل دهنده در صورت گفتاری ،حرفی مورد نظر هستند که شاعر به کمک آنها هدفی را بیان می کند در واقع شاعر واج ها را به خدمت خود می آورد و از همجواری و چیدمان آنها در کنار هم ؛ شعری با مفهومی خاص را می سازد . چیزی را توصیف می کند یا تصویری را خلق می کند . شاعر با تجربه سعی می کند توصیفات متفاوتی را بیافریند و معنایی تازه را بسازد بنابراین خلق یک شعر برای شاعر با تجربه با کشف و شهودی تازه اتفاق می افتد . از طرف دیگر زبان فارسی جز زبان های خوش آهنگ دنیا ست و این خوش آهنگی وقتی به گوش مخاطب زیبا تر می نشیند که کلمات به درستی و در کنار یکدیگر چیده شوند تا بتوانند به کمک جنبه های موسیقیایی  درک درستی از کلمات  را به مخاطب منتقل کنند .   

ای شرم!   

ای کبود!   

تنها برای مردمک چشم اوست   

گر می پرستم ات   

((احمد شاملو)) 

این مثال بخشی از شعری بلند است که هم جنبه های موسیقیایی را نشان می دهد و هم تقطیع آن را .    

عمده ترین وسیله بیان زبان ؛ گفتار است .یعنی تولید زنجیره ای از آواهای گفتاری با بالا آمدن هوای درون شش ها و خارج شدن آنها از دهان و بینی بوجود می آید و مجرایی که هنگام صحبت ، هوا در آن جریان می یابد  

مجرای گفتار یا مجرای آوا نامیده می شود . مجرای گفتار انسان بزرگ و طویل است و امکان تولید آواهای گفتاری دست کم چندین و چند همخوان واکه های متمایز را برای ما بوجود می آورد.   

نویسنده:

تقطیع یا( segmentation) در شعر سپید با اصولی متفاوت نسبت به شعر کلاسیک انجام می شود .زیرا موسیقی موجود در شعر سپید یک موسیقی درونی ست ؛ این موسیقی در گرو زنجیره گفتار است نه در گرو اوزان عروضی . بنابراین ظرفیت آوایی هر کلمه در روانی موسیقی نقشی موثر دارد و تقطیع باید بر اساس ظرفیت آوایی و میزان نفس گیری در طول زنجیره ی گفتار اتفاق بیوفتد تا خوانش اثر به صورت روان و صحیح اتفاق بیوفتد و تطابق صورت نوشتاری و گفتاری اثر برابر باشد،  که هم درکبهتری به لحاظ موسیقی حاصل شود و کلمات توانایی موسیقیایی خود را ثابت کنند  و هم مخاطب یا خواننده متوجه منظور و هدف گوینده باشد .  بنابراین تقطیع علاوه اینکه بر جنبه های موسیقیایی اثر تاثیر می گذارد از ویژگی های ساختاری یا( structure) شعر سپید  می باشد .   

زیر خروش و جنبش ظاهر   

زیر شتاب روز و شب موج   

آنجا مه نور و ظلمت آرام خفته اند   

درهم ولی گریخته از هم   

آنجا که راه بسته به فانوس دار روز   

آنجا که سایه می خورد از ظلمتش به روی   

رویای رنگ دختر دریای دور را   

 اینترنتی نویسنده:

آنجا کبود خفته

نه غمگین نه شادمان   

((احمد شاملو)) 

نباید فراموش کرد که ویژگی های دیگر زبان نیز در موسیقی نقش دارد . از جمله استفاده از زبان هنجار ؛ رعایت قواعد و قوانین صرف و نحو ؛ دستور زبان ، استفاده از زبان آرکائیک ، استفاده از ویژگی های بیانی و علم بلاغت ؛ صنایعی مانند لف و نشر ؛ تبیین  و تفسیر ؛ تنسیق الصفات ؛ تجرید؛ مدح شبیه به ذم یا ذم شبیه به مدح ؛ توجیه یا مختمل الصدین برخاسته از ساخت های نحوی ؛ که شاعر با تمهیدات خاص و هنرمندانه به وسیله آنها دست به آفرینش می زند( . فروغ صهبا  ؛1384) .باید پذیرفت وقتی از شعر صحبت به میان می آید،  زبان اتوریته خود را اعمال می کند و به دنبال آن یک سری صناعات از طریق زبان وارد شعر می شود و می تواند زمان و مکان را بگیرد و بیشتر در معنا نشو و نما کند و از این طریق به مخاطب کمک کند تا با میل و اراده خود بافت سازی را برای شعر ؛ در ذهن خود  ادامه دهد .   

من آن خاکستر سردم که در من   

شعله همه عصیان هاست   

من آن دریای آرام ام که در من   

فریاد همه توفان هاست   

                                                                           ((احمد شاملو)) 

 

ب:  تاثیر  حلقه های زنجیره ی روایی در شعر سپید:    

برای شناخت حلقه های زنجیره ی روایی باید تا حدودی با زبان گفتاری آشنا باشیم. زبان گفتاری به سه صورت اصلی، بیان عاطفی ، گفتگوی دو نفره، تک گویی  مشاهده می شود . شکل اول (بیان عاطفی) را نمی توان گفتاری به معنای واقعی دانست چون در آن هیچگونه اطلاعات یا ارتباط  خاصی به کمک زبان پیام رسانی نمی شود . "بیان عاطفی" تولید گفتار عاطفی است که با هر نوع محرک غیر منتظره ای برانگیخته می شود .  

"گفتگوی دو" نفره به شکل پرسش و پاسخ خود را نشان می دهد و بیشتر مربوط به نثر و داستان می شود و" تک گویی "به شکل نقل رویداد ها بیان می شود . این نقل می تواند توصیفی باشد یا شکل تجزیه و تحلیل روابط منطقی و علت و معلول مربوط به یک رویداد باشد . یعنی دال و مدلول ها در آننقشی تعیین کننده دارند . در سرودن شعر سپید بیشتر با این شیوه سرو کار داریم .   

در"تک گویی" گوینده هم مسئول انگیزه کلام و هم مسئول طرحواره کلی آن است . برای تعیین جریان بسط یافته و تک نفری لازم است که انگیزه طرحواره به اندازه کافی پایدار باشد این کلام به نوبه ی خود می تواند به چند قطعه معنی دار تقسیم شود. این قطعه ها ساختار به هم  پیوسته ای را تشکیل می دهند بنابراین در مقابل همخوانی های نا مربوطی که ممکن است این نظام بسته را بر هم بزند ،بازداری ایجاد نماید . بعلاوه گوینده باید از تکرارهای مکرر عناصری که بکار گرفته شده  خودداری کند .اگر کلام نقل ساده چیزی است که دیده یا تجربه شده  و اگر این  توصیف خطاب به شنونده ای است که با موقعیت های کلی و انگیزه ی گوینده آشنایی دارد و تک گویی به صورت کاملا هموار جریان می یابد ، در این موقعیت ها که نقص دستوری یا حذف جایز شمرده می شود .ضرورتی ندارد که برای تشخیص اجزای تشکیل دهنده کلام از کار افزاری خاص استفاده شود . اما اگر قرار است اطلاعات به هم پیوسته و زنجیره ای بیان شود؛ کار  گوینده این است که اطلاعات را به شکل هماهنگ که دارای سازمان بندی منطقیباشد ارائه دهد . برای این مقصود لازم است مهم ترین قسمت ها برجسته شود و برای مربوط ساختن نکته ای به نکته ای دیگر ؛ انتقال منطقی و روشنی صورت پذیرد، یا گوینده سعی کند شنونده را از مضمون درونی و انگیزه های هیجانی نهفته در ورای یک متن آگاه سازد و صرفا به تبادل اطلاعات اکتفا ننماید . بنابراین در این حالت "تک گویی" ساختاری دگرگون می یابد . می توان گفت که "تک گویی" گواه این امر است که اندیشه صرفا در گفتار؛ صورت خارجی پیدا نمی کند ،بلکه تولید این گفتار خود نمایانگر فرایندی پیچیده است که طی آن قصد اولیه به گفتار به هم پیوسته تبدیل می شود و در این مرحله مضمون خود را آشکار می سازد . یک "تک گویی" یا منولوگ( monolog) خطاب به شنونده حاضری است که سخنان گوینده را می شنود و به آن پاسخ می گوید . بعد ساختاری گفتارهای بسط یافته ،کوتاه و کارکرد آنها گزاره ای است . این تغییرات، رمزگذاری مجدد آغازین را در قالب بیان گفتاری به هم پیوسته و زنجیره ای ممکن می سازد . در این دو شکل  عناصر زبانی ( وابسته به معنا ) و غیر زبانی (وابسته به فعالیت عملی ) به هم مربوط می شوند و کاربرد صور دستوری و ساختار های معنایی خود را می یابند . یک نحو یا دستور برای یک زبان ابزاری است برای سوا کردن جملات درست ساخت یا به لحاظ دستوری درست ؛ از میانتمام رشته های ساخته شده از کلمات آن زبان . ساده ترین الگو برای بیان یک جمله ساده که متشکل از عناصر جمله است می تواند به صورت کلی در دو گروه اسمی و فعلی تشکیل شود و هر گروه عناصر خود را دارد.   

به طور مثال :آن پسر آن توپ رنگی را دارد .   

این نمودار نشان می دهد که یک جمله در زبان ما می تواند به این صورت نمایش داده شود که نشان دهنده ی نقش های دستوری در زبان هستند و می توانند نشان دهنده ساختار های دستوری زبان باشند .این ساختار های دستوری حلقه های زنجیره ی روایی را می سازند . (در آمدی به فلسفه زبان ؛ ص 215 و 1392) 

شاکله اصلی صورت بندی دستور بر این فرض استوار است که دانش زبانی  اهل زبان در چندین حوزه مستقل و مجزا سازماندهی شده است. قواعد موجود در هریک از این حوزه ها توصیف کننده بخشی از توانش زبانی اهل زبان هستند . به عنوان مثال حوزه ی نحو در بر گیرنده ی قواعد و اصولی است که می توانند ترکیب کلمات در گره های نحوی و گروه های نحوی در جملات خوش ساخت زبان را به صورت منطقی تبیین نمایند . (درسنامه دستور ساختی هافمن ؛ ص 1)  

واژگان در هر زبان در بر گیرنده ی نشانه هایی هستند که ماحصل ترکیب اختیاری و منحصر به فرد صورت زبانی و معانی متناظرشان هستند . (همان ؛ ص  

 )2 اگر بخواهیم شعری سپید داشته باشیم متمایز از نثر های ادبی شاعرانه  با عمر چند قرن ، باید در حلقه های زنجیره ی روایی فاصله ایجاد کنیم، این فاصله در روایت اثر؛ ایجاد شکاف می کند و این شکافها در صورت کلی آن وجه تمایز شعر سپید و نثر خواهند بود . هم عامل تاو یل در اثر می شوند و هم عامل زیبایی. به شرطی که به صورت حساب شده از حلقه های زنجیره ی روایی کسر کنیم. کسر شدن از حلقه های زنجیره ی روایی متغییر است . یک دسته،بسته به جایگاهی که در روایت اثر پیدا می کنند شامل حرف عطف، حرف اضافه، حرف ربط به سهولت قاب ل حذف هستند و دسته دیگر بنا به جایگاه و نقش دستوری که در جمله به خود می گیرند به سهولت قابل حذف شدن نمی باشند زیرا معنا و محتوا را تخت تاثیر خود قرار می دهند و عامل تغییر معنا خواهند بود . مانند نموداری که در بالا ارائه شد . حذف هر کدام از عناصر دستوری عامل تغییری کلی در جمله و روایت اثر خواهد بود . بنابراین حذف حلقه های زنجیره ی روایی سبب بوجود آمدن؛ وجه بیرونی یا قالب شعر سپید می شود و نکته حائز اهمیت این است که حذف این حلقه ها نباید آسیبی به  معنای گزاره ای اثر وارد کند .   

پشت درهای فروبسته   

شب از دشنه و دشمن پر  

به کج اندیشی  

 خاموش  

نشسته ست   

((احمد شاملو)) 

3_ جنبه های زیبایی شناسی و معنایی در  شعر سپید:   

به لحاظ آنکه شعر نیز یک هنر متعالی ارزیابی می شود و هر اثر هنری در بنیان خود زیباست پس می توان آن را از دیدگاه زیبایی شناسی بررسی کرد. در شعر ظهور عاطفه  و احساس در قالب زبانی مخیل شکل می گیرد و با موسیقی  مناسب و هماهنگ ، توان تاثیر و القا پیدا می کند . بنابراین زیبایی زبان، موسیقی و تخیل در بخش رو ساخت و زیبایی محتوا در بخش ژرف ساخت ارکان سازنده ی زیبایی شعر است .(مبانی زیبایی شناسی شعر : ص ؛1،1371)  

در این راه مشکل عمده آن است که سلیقه های شخصی ؛ عقاید مکتبی _فلسفی فرهنگ ملی و جایگاه تاریخی هر شخص و گروهی در راه شناخت و تعیین ارکان زیبایی بسیار موثر و موجب بروز اختلاف در بین مدعیان زیبایی شناسی بوده . با این وجود زیبایی شناسی از گذشته های دور مورد توجه دانشمندان بوده است و به آسانی و به طور صریح نمی توان گفت که در گذشته این شاخه از دانش بشر را چه می نامیدند .   

در بین انواع هنر، شعر هنری کلامی است و به لحاظ آنکه در قالب زبان اراده می شود خیلی بیشتر از هنر های دیگر با مخاطب پیوند دارد در صورتی که برخوردار از زیبایی باشد می تواند او را به اقناع درونی برساند . ادگار آلن پو در باره شعر و زیبایی آن می گوید " شاعر با نیک و بد یا  حقیقی بودن کاری ندارد سرو کارش فقط با زیبایی است .وظیفه ی نخستین او رسیدن به زیبایی  برین است که این جهان جلوه ای از آن است " . بسیاری از نظریه هایی که درباره زیبایی شناسی شعر مطرح شده است بر اساس ذوق و سلیقه است . ذوقهم از یک طرف قواعد مشخصی ندارد و از سوی دیگر در افراد مختلف فرق  دارد . بنابراین نمی توان برای فهم زیبایی قائل به همان ابزار مفهومی ای شد که در ادراک علمی کارایی دارد. اما همین ذوق و سلیقه های گوناگون و بدون  معیار با تکیه بر شیوه هایی که در نقد شعر بر اثر تجربه به دست آمده موثر  است . گاه درباره بعضی شاعران بدون اینکه مرتکب اشتباه شوند و به نتایج  یکسانی برسند احکامی صادر می کنند که ممکن است مورد پذیرش همگان  قرار بگیرد .   

زیبایی شعر در سه حالت کلی الف :  زیبایی برونی؛  ب:  زیبایی درونی ؛ ج:  

زیبایی حاصل از هماهنگی   تقسیم می شود .   

زیبایی برونی خود شامل سه قسمت می شود:   

(الف-1) :  زیبایی زبان شامل آواها ، واژگان ؛ ترکیب ها و  نحو   

(الف -2) :  زیبایی موسیقیایی شامل موسیقی بیرونی(وزن)، کناری (قافیه و ردیف)، درونی(تکرار واژها و آواها، ترکیب ها ) ؛ معنوی ( در حوزه تقارن ها ، تضاد ها ؛ شباهت ها و) ...    

(الف -3) :  زیبایی تخیل که شامل تشبیه ؛ استعاره ، مجاز ؛ سمبل،   

تشخیص ؛ حس آمیزی ، تمثیل ، اسطوره ، اغراق ، ایهام و . ..تصویر که دربلاغت قارسی آن را صورت خیال و جمع آن را صور خیال معرفی کرده اند و حاصل نیروی تخیل شاعر است.   

ب : زیبایی درونی یا محتوا شامل عاطفه یا احساس ، اندیشه ، معنی می شود. 

برخی از نظریه پردازان شعر ،محتوا را روی دیگر سکه می دانند و گروهی محتوا را هدف غایی شعر دانسته اند. در اصل شکل گیری شعر برای بیان  

محتوا ست . یعنی هدف شاعر از سرودن شعر آن است که محتوایی اخلاقی و   آموزش دهنده را عرضه کند .  

معنی ،صورت زیبای شعر همچون جامه ی زیبا و دلربایی است که بایسته است ؛ صنم زیبای معنی را در بر می گیرد یا مانند صدف زیبایی است که اگر تهی از  گوهر های گران بها باشد ارزشی ندارد . کسانی که نسبت به معنی در شعر بی  اعتنا هستند زیبایی جامه چشم آنها را از مشاهده عروس معنی باز می دارد.   

(همان ، ص 5ص 3 )  

می توان معتقد بود اصطلاح معنا دربرگیرنده ی نقش های زبانی ساخت و ویژگی های موقعیت توصیف شده به وسیله ی ساخت و نیز مشخصات گفتمانی است که ساخت در آن بکار برده می شود . علاوه بر رابطه ی کلی که بین صورت و معنای یک ساخت وجود دارد ؛ بین عناصر تشکیل دهنده صورت  یک ساخت زبانی و مولفه های زبانی و مولفه های معنایی سازنده ی بخش معناییآن ساخت نیز رابطه ای متناظر و یک به یک برقرار است .(درسنامه دستور ساختی ؛ توماس هافمن ؛ ص 5, 6 ) 

مسئله معنای یک واژه تا حد زیادی به تک تک واژه ها و عناصر زبانی بستگی دارد . در بخش معنا ما هم به معنای مستقیم می پردازیم و هم به معنای عاطفی و  ضمنی. یک عنصر واژگانی مانند هر عنصر زبانی دیگر جایکاه خاص خود را در الگوی زبانی دارد ؛ بنابراین  ارتباط هر عنصر با عنصر دیگر می تواند ساختار کلی واژگان زبان را مشخص کند  .آمیزه ی معنی واژه و نحو نه تنها باعث می شود گفته های ناهنجار را نپذیریم ؛ بلکه این امکان را به ما  می دهد که از جمله ها ی عادی نتیجه گیری و استنتاج کنیم .(مبانی زبان شناسی ؛ص 145 ) 155

در هر حال شعر حقیقی یک تجربه است ، تجربه ی شاعرانه که حالت یک دستگاه را دارد یعنی هر جز آن باید پیوندی ارگانیک با بقیه اجزا داشته باشد. اگر شعر مجموعه ی  مصراع ها یا بیت های زیبایی باشد با بخش های گوناگون آن زیبا و لذت بخش است اما بدون پیوند چه پیوند درونی ،چه پیوند بیرونی فقط منظومه ای را تشکیل می دهد مانند چندین شاخه گل زیبا در کنار هم که تشکیل دسته گل زیبایی می دهد اما فاقد ریشه و آوند های متصل به هم  است بنابراین بعد از مدتی پژمرده می شود . زیبایی کلی یک شعر نیز حاصلپیوند و هماهنگی زیبایی یکایک اجزای آن است . زیبایی محور افقی و عمود ی تصاویر شعر استخوان بندی آن را می سازد . مولفه های شعر سپید از چهار منظر تصویر ، زبان ، موسیقی، اندیشه قابل بررسی ست .  تصویر در مکاتب گوناگون تعاریف متعددی دارد . اما آنچه در شعر سپید تحت  عنوان تصویر حائز اهمیت است این است که تصاویر باید با زمینه عاطفی  همراه باشد تا بتواند افق دید تازه ای از مضمون در او خلق شود . تصاویر می توانند دارای فضا سازی لازم با استفاده از استعاره ؛ اغراق، حس آمیزی،  تشبیه ؛ مجاز ؛  تلمیح، و ... باشد  . در شعر سپید شاعر به دنبال آن است تا میان پدیده های گوناگون کشفی جدید در انواع تصویر را نشان دهد و در این  مسیر جریان سیال ذهن گوینده بسیار حائز اهمیت می باشد . این جریان سیال می تواند عامل حرکتی شود که به شاعر در کشف های بی بدیل و نو یاری رساند .   

شب با گلوی خونین خوانده است دیرگاه  

دریا نشسته سرد   

 یک شاخه در سیاهی جنگل به سوی نور فریاد می کشد .   

((شاملو)) 

زمانی که شعر ؛ به محور عمودی پایبند باشد ، ویژگی را در خود؛ ارائه می دهد که سبب انسجام  وحدت اندیشه و خیال می شود که در( composition)  آن قابل بررسی ست .این مسئله در روایت اثر نیز نقش دارد . از این جهت شعر کامل؛ شعری ست که شروع و پایان بندی درستی داشته باشد و از جنبه های هنری آن غافل نباشد . آشنایی زدایی( Defamiliarization) یکی از ویژگی های بارز شعر سپید است و در آن برجسته سازی و هنجار گریزی به گونه ای اتفاق می افتد که برای آفرینش اثر ادبی لازم است. هدف هنر افشای آن حسی است که از طریق  ادراک (شهود) حاصل می شود نه دانستن سطحی شان . تکنیک هنر "بیگانه سازی " (نا آشناگری ؛ غریب سازی)  ابژه ها ست تا به واسطه دشوار ساختن فرم ها مدت زمان ادراکشان فزونی یابد چرا که عمل ادراک در نهایت خود دارای جنبه ای از زیبایی است  . بنابراین هدف هنر انتقال حس چیز ها ست آنگونه که ادراک می شوند نه آنسان که دانسته می شوند از این رو هنر باافزودن بر دشواری و زمان ,  فرایند ادراک از آنها آشنایی زدایی می کند . هنجارگریزی به صورت نحوی اتفاق می افتد و آن به معنی گریز از قواعد نحوی حاکم بر زبان است ؛ هر زبان دارای ساختار دستوری خاصی است که مطابق زبان معیار نظم می یابد اما در زبان شعر این نظم و ساختار به هم می خورد و نوعی برجسته سازی شکل می گیرد به عبارت دیگر شاعر از امکانات دستوری زبان در جهت برجسته نمودن شعرش بهره می جوید . هنجارگریزی در سطح صرف می تواند شامل ساخت واژگان با استفاده از قوانین واژه سازی باشد . البته شاعر برای بیان مفاهیم جدیدی که در ذهن می پروارند نیاز به  واژگان جدیدی نیز دارد تا مفاهیم را به بهترین شکل ارائه دهد بنابراین از امکانات زبانی بهره گرفته واژگان و ترکیبات تازه ای می سازد . این واژگان تازه بر زیبایی شعر می افزاید و اگر درست اتفاق بیوفتد سبب غنای زبان می شود زیرا بسیاری از این واژگان جذب زبان می شوند . شاعران در معنا آفرینی و تصویر سازی و غنای زبان بیشترین سهم را دارند.  (بررسی آشنایی زدایی و هنجارگریزی؛ فصلنامه پژوهش های ادبی بلاغی ، سال سوم ؛ شماره 15 مسعود روحانی ؛ محمد عنایتی)   

نتیجه گیری:  

شعر سپید شعری است که بر پایه زبان و زیبایی های زبانی در جوار اندیشه و شکل گیری محتوا صورت می گیرد.  زبان از عوامل مهم  و ماده ی اصلی این قالب ادبی محسوب می شود و در وجه بیرونی و درونی آن نقش موثری دارد. ترکیب ها ؛ ساخت های واژگانی ؛ آواها ؛ صورت های نحوی و وجود زنجیره های حلقه های روایی ؛ همچنین تقطیع و موسیقی از ویژگی های مهم ساختاری یا( structure) این قالب ادبی می باشد. وجود این عوامل  از سویی سبب شکل گیری ساختاری منسجم می شوند و از سوی دیگر این عوامل وجه تمایز این قالب از قالب های دیگر خصوصا نثر های ادبی و شاعرانه خواهد بود  . شعر سپید تمام جنبه های هنری یک اثر را با خود همراه دارد و می تواند ناشی از نگرشی اجتماعی ,  سیاسی ؛ مذهبی و ....باشد که این امکان را در اختیار شاعر قرار می دهد تمام مشتقات ذهنی خود را بیان کند . از عوامل مهم توجه شاعران به این قالب می تواند "تجدد و نوآوری" را نام برد که  با استفاده فن بیان و علوم بلاغت و تنوع در "تصویر سازی " ؛ همچنین بکارگیری عواطف و  نگرش ها , همگون با "بافت شعر" و "فضا سازی" لازم ایجاد می شود.   احساس شاعر به تصاویر موجود هویت می بخشد و سبب خلق زیبایی می شود  این قالب از معنا و محتوا غافل نیست و با بکارگیری جنبه های هنری کلام می تواند عامل زایش معنایی اثر باشد .  ساختار منسجم این قالب با ایجاد زیبایی و هماهنگی بین واحد های ساختاری ؛  شعریت را در خود به اثبات می رساند .   

منابع:  

1- اچ . جی وویدوسن( 1395)تحلیل گفتمان ؛ مترجمان نگار داوری اردکانی ؛ نگار ایل غمی ؛ چاپ اول ؛ نشر جامعه شناسان    2- روحانی؛ مسعود – عنایتی قادیکلایی ؛ محمد( بهار 1394)بررسی آشنایی زدایی و هنجارگریزی دستوری در شعر منوچهر آتشی _فصلنامه پژوهشی ادبی و بلاغی ؛ سال سوم ؛ شماره 15    3- امینی ؛ میثم( 1392)درآمدی به فلسفه زبان ویلیام جی . لایکن ؛ ترجمه ؛ چاپ دوم ؛ انتشارات هرمس    

4- توماس هافمن ؛ گریم تروسدال( 2513)درسنامه دستور ساختی( 1392)زانیار نقشبندی؛ نشریه پژوهش های زبان شناسی تطبیقی ؛ سال سوم ؛ شماره 6    5- شفیعی کدکنی؛ محمدرضا؛( 1391)موسیقی شعر؛ چاپ سیزدهم ؛ تهران ؛ چاپ نیل    

6- صفوی؛کورش ؛( 1395) از زبان شناسی به ادبیات ؛ چاپ سوم ؛ ؛تهران ؛ انتشارات سوره مهر (وابسته به حوزه ی هنری  )   7- فتوحی ؛ محمد ؛( 1395اذرماه )نامه نقد ؛ دفتر اول ؛ چاپ اول ؛ تهران ؛ خانه چاپ؛    

8- طاهری حمید ؛ رحمانی , مریم( 1395)تصویر شعر سپید ؛ادبیات فارسی ؛ پزوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ؛ سال اول ؛ شماره دوم   9- دکتر صهبا ؛ فروغ( 1384پاییز)مبانی زیبایی شناسی شعر ؛ دانشگاه اراک ، مجله علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز ، دوره بیست و دوم ، شماره سوم    15- دکتر قلی زاده ؛ حیدر(1384)تحلیل ماهیت شعر و مبانی نظری عرفان – فصلنامه دانشگاه تربیت معلم آذربایجان ؛ سال دوم ؛ شماره 5    

11-  لارنس ترسک ؛ رابرت( 1385)مقدمات زبان شناسی ، ترجمه فریار اخلاقی ، چاپ اول ؛ نشر نی    

12-  نقد ادبی نو ؛ مجموعه مقالات( 1373)چاپ چهارم ؛ تهران ، سازمان چاپ و انتشارات –سازمان اوقاف و امور خیریه  .   

13 ایچیسون؛جین( 1371)مبانی زبان شناسی ؛ ترجمه محمد فائض؛ تهران ؛چاپ اول؛  انتشارات نگاه    

14- آشوری ؛ داریوش ؛ درباره تعریف شعر؛  ص 74_ 81    

15-  ارجی ؛ علی اصغر ؛ زیبایی شناسی –نقد ادبی- شفیعی کدکنی؛ دانشگاه فرهنگیان قزوین    

16-  شفیعی کدکنی ؛ محمد رضا ؛ صور خیال در شعر فارسی    

17-شمس لنگرودی ؛ تاریخ تحلیلی شعر نو   

انتهای پیام/

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
۱_ زن : 
بنام خداوند نیک "
زن یعنی لبخند یعنی عشق 
بدون شک واژه "زن" یکی از واژگان  پربساند در زبان فارسی امروز است که با صورت های نوشتاری "خانم"،"مهربانو "،"بانو" نیز  استفاده می شود و  در حالت کلی به معنای زن و جنس ماده هستند.  
آنچه از تطور واژه فارسی "زن" برمیاید با استناد به متون زبان فارسی به زبان اوستا می رسد که در اثر ثنویت دینی به دو دنیای نیک و بد و  با دو صورت نوشتاری متفاوت  nãirikã و janí. تعلق دارد.  
آنچه از کلمه " زن" در فارسی دری باقی مانده، برگرفته شده از واژه فارسی میانه        zan( زن) و این کلمه هم برگرفته شده از زبان پهلوی اشکانی به صورت žan ( ژَن)  و برگرفته شده از کلمه اوستا Janí(جانی) بوده است.  
به اعتقاد بنده آنچه از معنا شناسی واژه "زن" برمیاید چیزی به غیر از زندگی نیست و زندگی در گرو زایش است تا نسلی ادامه یابد.  
با استناد به متون زردتشتی مهریشت یکی از صفات مهر است که از ریشه " زن" گرفته شده و به معنای آزادی بخش و رهایی بخش می باشد. چون به عقیده آنها تولد هم نوعی رهایی محسوب می شود. پس می توان این ریشه را رهایی و آزادی هم معنا کرد.  
در اپتدای عرایضم اشاره کردم که زن یعنی عشق و عشق می تواند تولدی دوباره باشد. 
وصف زن و ستایش عشق و زیبایی های آن در ادبیات فارسی جایگاه ویژه دارد بنابراین می توان نتیجه گرفت که شناخت  تصویر و هویت زن در ادبیات نهفته است.  از این جهت به زن و واژه زن باید پرداخته شود.  زن رسالت های مختلف را در این حوزه  عهده دار بوده است.  گاه مظهر عشق و دلدادگی ست و عاشق. گاه معشوق. زمانی همسر، زمانی دلسوز و فداکار و...  
عشق به زنان هم می تواند اروتیک و جسمانی باشد و هم به دور از بعد مادی و جسمانی و به  صورت عذری باشد یعنی کاملا معنوی.  
همه اینها را عرض کردم  که بگویم "زن" مظهر زیبایی ست، مظهر مهربانی، مظهر لطافت و  سپندارمذگان روز بزرگداشت زن محسوب می شود.  
سپندارمذگان به شادی و نیکی.  
مریم راد ( واژه)
____&ام&&&&________&&&&&______&&&&___
۲_ انسان :
نام او که جان آفرید 
انسان در لغت به معنای آدمی و بشر است و به لحاظ لغوی از مصدر ( اُنس)  و یا ( اِنس)  به معنای رام بودن، الفت و مهربانی داشتن می آید.  
بماند که امروزه الفت و مهربانی کالایی بس گرانبها و نایاب، اما می توان تعبیر کرد که انسان به معنای ضد توحش است.  
عرفا معتقدند که انسان یک مرتبه بالاتر از بشر است یعنی انسان به اندازه یک مرتبه بیشتر نسبت به بشر  به کمال رسیده است. 
من معتقدم انسان در حالت کلی از دو بخش تشکیل شده است جسم و روح. اگرچه در موجودیت روح با تعبیر به " بعد دیگر انسان" حرف بسیار است اما در نگرشی که نسبت به مرگ وجود دارد می توان پذیرفت که مرگ تنها جدا شدن  روح از جسم است. 
البته اگر بپذیریم که انسان حاصل پیوستگی روح و جسم است.  یعنی با مرگ تنها بخشی از وجود انسان از دست می رود.  
یک جسم تا وقتی زنده است و به حیات خود ادامه می دهد که روح در آن وجود داشته باشد.در تایید این حرف به تعریفی که از مرگ ارائه کردم اکتفا می کنم.  
در مرگ، روح تنها جسم را ترک می کند.در آن حال جسم موجود است اما زنده نیست و  حیات در آن جریان  ندارد.  پس می توان پذیرفت که عامل زنده بودن انسان روح است. همانطور که جسم بدون وجود روح نمی تواند به حیات ادامه دهد، روح هم بدون جسم قابل درک نخواهد بود. یعنی با هم  یک رابطه متقابل دارند.  
این سیری که مطرح شد می تواند ماهیت مرگ باشد برای شخصی که روح از جسمش جدا شده اما تکلیف اطرافیان چه خواهد بود؟ 
تکلیف دلبستگی ها و وابستگی ها چه خواهد بود.؟ 
معتقدم عقل شاید قادر به درک نسبی مرگ باشد اما احساس ماهیت مرگ را نمی فهمد.  دلتنگی مربوط به احساس انسان می شود که حتی با مرگ هم از  بین نمی رود.  
 دلتنگ کسی هستم و تا همیشه در آخرین ماه سال نبودش را بیشتر از قبل احساس می کنم.  احساس من مرگ را نمی فهمد. برای او عشق همیشه  زنده است حتی اگر تنها به یک قاب عکس خلاصه شود.  
مریم راد ( واژه)
______&&&&&&&&__________&&&&&&________
۳_ فرهنگ و انسانیت
مقوله فرهنگ بسیار پیچیده و وسیع است که پرداختن به آن مستلزم پرداختن به مسائل اجتماعی ست.  زیرا فرهنگ در جامعه معنا می گیرد و جامعه متشکل از انسان در حالت کلی ست.  
ساده ترین تعریف در ارتباط با مقوله فرهنگ این است: فرهنگ آن چیزی ست که مردم با آن زندگی می کنند.  
فرهنگ یک ملت را مجموعه ای از باور ها، هنر ها، قوانین، اخلاقیات، عادات و هر چیزی که فرد به عنوان عضوی از جامعه خویش قرار می گیرد، تعریف می کند.  
در این بین هنجارها نیز یکی از اجزای فرهنگ تلقی می شوند. یکی از این هنجارها که. متاسفانه، در چند سال اخیر در جامعه، دیده و شنیده ایم، بحث  پاشی ست.  
می دانم که در ارتباط با این مسئله زیاد صحبت شده، اما چند وقت پیش شنیدم که یکی از بانوان قربانی اسید پاشی ازدواج کرده است. 
خب. از هر جهت که به این مقوله بپردازید، اتفاق بسیار خوبی بود. نشان دهنده تغییر یک نگرش، تغییر روند خشونت برای بخشی از "قشر آسیب پذیر" جامعه است.  و این یعنی پیشرفت، یعنی یک حرکت رو به جلو.  
این ازدواج و از این قبیل. ازدواج ها، یک نکته عطف در جامعه کنونی ست که به صورت خودجوش اتفاق افتاده و سازماندهی آن به صورت فردی ست
و جای بسی امیدواری ست که می بینیم، هنوز " انسانیت"
نمرده. است.  
شاید نکته اصلی همین جاست " انسانیت" 
همه این ها را عرض کردم که بگویم اول : برای این بانوی ارزشمند بسیار خوشحالم، دوم : باور ها و اعتقادات مجموعه ای از افکارند که به زندگی معنا می بخشند.  باورها، ادراک ما از هستی ست و ایدئولوژی مجموعه ای از نظرات، باورها و نگرش ها از دیدگاه اجتماعی ست. 
 
قدری به باور های خود اهمیت دهیم.  آیا فرهنگ و باور ما نسبت به همنوع خود، می تواند تا این حد مخرب و ناامید کننده باشد؟  آیا این اجازه را داریم که زندگی دیگران را برای خواسته های خود و رسیدن به آنها، به هر قیمتی، به مخاطره بیاندازیم؟  
وقتی به هر دلیلی  در جامعه قرار می گیریم، فقط و فقط انسانیم.  نه زن هستیم و نه مرد. فقط و فقط انسانیم. 
قدری برای همنوع خود ارزش قائل باشیم.  
با تشکر 
مریم راد ( واژه)
@ashenayeeshgh
_____&&&&&&&-______________&&&&&&&________&&&____
۴_ روز جهانی کودک 
بنام خداوند  مهر و مهربانی 
روز جهانی کودک مبارک 
کودکی که فرزند " آدم " است و آدم که ته مانده ی " آه" و " دم " است.  " آه " که درد عالم در آن خلاصه شده و"دم" نفسی ست که می آید و برای بازگشت اجازه می خواهد.  کلیشه ای که هر روز و هر ثانیه تکرار می شود.  
کودک، آن کودک پاک و بی آلایش از کجا آمده و به کجا خواهد رفت؟  سوالی ست که در " پیچ در پیچ " ذهنم موج می زند.  نفسی عمیق می کشم و درون اعماق ذهنم به جستجو می نشینم.  
فرزندی که متولد افسانه است و افسانه ها " اوهام  " ی بیش نیستند. اما اعتراف می کنم که افسانه پشت افسانه از " کتیبه" ها سر در می آورد و سرنوشت آدم رقم می خورد.  
در اوستا  به " پور " می رسم که از دو دنیای متفاوت است .  یکی سراسر بدی و دیگری سراسر نیکی ست. در یکی honàv ( هوناوْ)  می شود و در دیگری poţra(پورا).  پور که پسر است و  فرزند نیکی ست.  
به زبان فارسی باستان می رسم،پور  از(pita) ی " پدر" و ( Mata)ی "مادر" متولد می شود.   با اندکی تغییرات در صورت کلمه  که خاصه زبان و زمان است pita  و Mata پدر و مادری می شود که همچنان در زبان امروز زنده است.  
در کتیبه های پهلوی اشکانی به دختر یا " دوغ تر" می رسم که از دوکلمه با دو ریشه ی جدا از هم هستندر که بگویم دختر هم از پسر چیزی کم ندارد.  
با این تفاسیر، تکلیف دختر و پسر امروز در این دنیای  وانفسا، چه خواهد شد؟ 
 وقتی در "جای جای  " این جهان در هر صفحه ای از خبر، نشانه ای از کودک آزاری ست، که چشم و دل نیز می آزارد. 
 
ضعیف ترین قشر جامعه برای حفظ خود در این دنیای دهشت ناک حقوقی دارد، به حقوق کودکان احترام بگذاریم.  حق هر کودکی ست که از تبعیض جنسیتی به دور باشد. حق هر کودکی ست که نیاز خوراک،پوشاک، تحصیل و نیاز های عاطفی اش تامین شود، اما چگونه؟  
وقتی جامعه لباس فقر به تن دارد و کودکان دست گدایی به سمت همنوع خود دراز می کنند، چه باید کرد.؟ 
" کودکان کار " معنا می شوند وقتی از آنها به عنوان وسیله ای برای معاش خانواده استفاده می شود. فرصتی برای تحصیل باقی نمی ماند.  فرصتی برای شان انسانی باقی نمی ماند.  
دختر و پسر امروز مادر و پدر آینده است، اما چگونه؟  وقتی با هزاران عقده ی حقارت، با هزاران زخم در روح و جسم قدم به دنیایی پر از تیرگی گذاشته و رشد کرده است.  چگونه انسانی کامل( به فرض کامل بودن انسان)   به جامعه تحویل دهد، وقتی خود معنای کامل بودن را نمی داند.  
حق هر کودکی ست که شاد و بی دغدغه، با خوشبختی و سالم زندگی کند. 
شاید ما بزرگترها، کودکی هایمان را به فراموشی سپرده ایم. بدون ترس به دنیای کودکان قدم بگذاریم وهمدم اشک های تنهایی شان باشیم.  
حق هر کودکی ست که به عقاید خود، آزادانه بیاندیشد.  حق هر کودکی ست که بدون ترس، از عقاید خود سخن بگوید.  حق هر کودکی ست که به تحصیل ادامه دهد.  حق حیات داشته باشد حتی اگر " جنین " ی ناخواسته باشد.  
8 اکتبر در ایران و بسیاری از کشور های جهان به عنوان " روز جهانی کودک" انتخاب شده است.  به آینده کودکانمان بیاندیشیم و راهگشای فردای آنها باشیم.  
" روز جهانی کودک " مبارک 
مریم راد "واژه " 
#واژه 
#کودک_کار
#کودک_آزاری 
#روز_جهانی_کودکان 
#مهر 
#عشق 
#خوشبختی
@ashenayeeshgh
_______&&&&&&&&&______&&&&&&_______________&&&&________
۵_ زبان مادری
آنچه اززبان مادری باید بدانیم. 
چکیده : 
وقتی هر کدام از ما به زبان مادری خود می اندیشیم بلاشک به ریشه های خود می رسیم و این ریشه ها خواسته و یا ناخواسته بخشی از فرهنگ و هویت یک جامعه را تشکیل می‌دهند.  
زبان مادری را می توان نشانگر فرهنگ و هویت جامعه ای دانست که با آن سخن می گویند بنابراین نادرست نخواهد بود اگر بگوییم زبان مادری، زبان زندگی ست.  همانطور که عاطفه زبان احساس و زبان زندگی فرد محسوب می‌شود.  
زبان مادری زبان درونی انسان ها ست و فرایند تفکر نخست با استفاده از زبان مادری اتفاق می افتد و سپس گفتاری او ترجمه می شود. مطالعات نشان داده آنهایی که زبان مادری را دریافت کرده اند، مغز آنها توانایی پردازش اطلاعات هیجانی و حوزه دریافت معنایی بیشتری دارد.  شاید بتوان گفت که عدم آموزش زبان مادری به کودکان و تحمیل زبان دوم. تکامل زبان درونی و زبان تفکر آنها را متوقف می سازد و سبب می شود که به سختی به زبان دیگری تفکر کنند و یا تفکر به زبان دیگر مستلزم زمان بیشتری باشد.  
این زبان برای ایجاد حیات اجتماعی یک انسان، ایجاد ریشه و ریشه انداختن میان افراد نزدیک و فامیل خصوصا در دوران کودکی نقش حیاتی بازی می کند.  
به گفته ی نلسون ماندلا :
با فرد با زبانی که می فهمد صحبت نکنید، حرفتان به مغزش می رسد اما اگر به زبان مادری اش صحبت کنید، حرفتان به دلش می نشیند.  
زبان نخست یا زبان مادری به زبان هایی گفته می شود که کودک سخن گفتن را با آن می آموزد، زبان نخست افزون به زبان بومی زبان شخصی است که معمولا از کودکی آن را آموخته اند و اغلب معنایی برای همسانی جامعه شناسی زبان است. بنابراین زبان مادری به زبان قومی یک فرد اشاره دارد تا زبان اول او.  
کلمات کلیدی :
زبان مادری، زبان قومی، زبان شخصی، سخن گفتن، زبان درونی، زبان بومی، زبان تفکر، همسانی جامعه شناسی،  حیات اجتماعی، ریشه های زبان 
منابع :
_کتاب مبانی زبان شناسی اثر جین اچیسون، ترجمه محمد فاـض 
_کتاب زبان مادری و ارتباط آن با یادگیری اثر زهرا مراد پور 
_روزنامه اطلاعات 
_سایت جاودان 
گردآورنده 
مریم راد"واژه "
#واژه 
#آنچه_از_زبان_مادری_باید_بدانیم 
#زبان_تفکر 
#روز_جهانی_زبان_مادری_مبارک 
@ashenayeeshgh
«____««_«_____&&&&&&&&______&&&&&&______&&&&_____
بنام خداوند مهر 
✍۶_شعر و چیستی آن 
این جستار سعی دارد که مختصری در ارتباط با چیستی و چرایی شعر، آنچه تحت عنوان تعریف با رویکرد زیبایی شناسی  موجود است را توضیح دهد.  
آنچه که ادبا از شعر تحت عنوان تعریف ارائه یا  استخراج کرده اند در،یک نگاه کلی و ساده کلامی است موزون و مقفی که دارای معنا باشد.  درواقع انسان شعر را با موسیقی، خصوصاً موسیقی که در گرو وزن است( چه وزن عروضی و چه وزنی که در گرو زنجیره ی گفتار است)   شناخته و عمدتاً آن را مقابل  نثر قرار می دهد.  
ارسطو معتقد است شعر را باید در معنا و مضمون آن یافت چرا که صورت و شکل آن مقید به وزن و قواعد دیگر نظم است بنابراین صورت را جز ماهیت آن نمی داند.  از طرف دیگر افلاطون شعر را تقلید از طبیعت می داند چون جهان طبیعت را پیامد سایه و تصویر می داند بنابراین می توان معتقد بود که شعری که از،عالم طبیعت تبعیت می کند هرگز تا درجه ی تصاویر ساده نزول نمی کند و آنچه از،لطف و زیبایی جهان هستی پدید آمده خیال شاعر را می سازد. اما از آنجایی که ابزار شاعر برای تصویر سازی و تجسم طبیعت محدود است بنابراین به صورت ناخودآگاه شاعر رویا و یا شبح خیال انگیزی از آن را در آثار خود ایجاد و ارائه می کند.  
حافظ می گوید :
 (آن همه ناز تنعم که خزان می فرمود 
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد.)
همه ما می دانیم که ذوق و قریحه شاعر دو عامل را ایجاد می کند یکی ماده و مضمون که آن را از جهان خارج می گیرد و دیگر آنکه  موارد و مقوله ها را از جهان خارج و پیرامون می گیرد و به هم پیوند می دهد.  در این پیوند به اعتقاد افلاطون الهام شکل می گیرد.  این الهام می تواند خود تعبیر عارفانه ای از تخیلات باشد و نشانه قدرت و خلاقیت شاعر و هنرمند.  
سعدی می گوید : 
(ای کاروان آهسته ران کارام جانم می رود 
وان دل که با خود داشتم با دلستانم می رود 
من مانده ام مهجور از اودرمانده و رنجور از او 
گویی که نیشی دور از او در استخوانم می رود) 
دکتر خانلری معتقد است "شعر سخنی است مخیل که در دل نشیند و حالتی از غم و یا شادی ایجاد کند.  "
ملک الشعرا معتقد است اگر شعر حالتی از غم و یا شادی را در شما ایجاد نکند و یا احساسات شما را بر نیانگیزد، نمی توان لفظ شعر را به آن بخشید.  
چرا که شعر در زیباترین حالت ممکن جز بیان صادقانه ی دنیای درون شاعر چیزی  نیست بنابراین شعر یک هنر زبانی ست متمایز از زبان روزمره که می تواند پیامی از حالات روحی یک شاعر و یا نمای کلی یک اجتماع  را با خود داشته باشد که با واژگان همراه شده در این بین نکته ی حائز اهمیت تناسب آهنگ و معناست که عامل ایجاد هیجان و حالات شعری برای مخاطب است. ( چه مخاطب عام و چه مخاطب خاص.)   
نادر نادرپور می گوید : 
(پیکر تراش پیرم و با تیشه ی خیال 
نقش تو ز مرمر شعر آفریده ام 
تا در نگین چشم تو نقش هوس نهم 
ناز هزار چشم سیه را خریده ام)  
از آنجایی که دست مایه ساخت یک شعر، واژگان است بنابراین تمام قواعد ساخت کلمات در ساخت شعر موثرند زیرا کلمه، لفظ معناداری ست که در ساخت شعر و ایجاد معنا و مضمون سازی اثر موثر است.  بنابراین کلمه در  صورت انتزاعی ویا  ذهنی در نظام کلی زبان نقش دارد و کاربرد آن بر مبنای ضرورت های نحوی نیز علاوه بر زیبایی منطق با علم  زیبایی شناسی در مضمون سازی موثر است.  
شاعر در آفرینش تصاویر از تجربیات حسی و عقلی و عینی خود استفاده می کند بنابراین فهم و ادراک تصاویر در کلام شاعر نسبی ست.  
سلمان هراتی می گوید : 
( پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت 
شب مانده بود و جرات فردا شدن نداشت 
در آن کویر سوخته آن خاک بی بهار 
حتی غلف اجازه ی زیبا شدن نداشت)  
تعریف کلی شعر می تواند آمیختگی احساس و اندیشه در جوار کلمات در گذر لحظه ای از زمان می باشد.  ناگفته نماند بخشی از ارزش و اعتبار اثر مربوط به ساختار آن است پس، نقش تعیین کننده دارد و حائز اهمیت است. 
 
فریدون توللی می گوید : 
( من آن سنگ مغرور ساحل نشینم 
که می رانم از خویشتن موج ها را 
خموشم ولی در کف آماده دارم 
کلاف پریشان صدها صدا را)  
بنابراین شعر می تواند بیانگر واقعیتی مفروض باشد که با تکنیک های ادبی خاص، همراه با کارکرد زبانی و برگزیدن توان موسیقایی و القای، برای مخاطب قابل درک و فهم باشد.  
با تشکر 
مریم راد "واژه " 
#جستار_ادبی 
#ادبیات 
#شعر 
#معنای_شعر
&_____&&&&&&&-_______&&&&&&&&&&______
۷_ 
برگ های این دفتر هر روز ورق می خوردند .  هر روز معادل یک تاریخ و هر تاریخ معادل لحظه به لحظه ی عمر. 
ثانیه ها عجیب می دوند. در این دو ماراتون، به سادگی دچار روزمرگی میشویم  .  
هر روز،خسته تر از قبل به میدان می رویم. هر لحظه به دنبال تعاریف تازه قدم بر می داریم اما  موتیف ساده در زندگی، هر لحظه و هر ثانیه به گوش می رسد، آن هم صدای ثانیه هایی ست که بی وقفه می گذرند.  
موهای سیاه، سفید می شوند.  چشم ها رنگ و سوی خود را از دست می دهند   و چروک ها عمیق تر، نشو و نما می کنند.. 
زندگی فاصله ی یک گریه.ی در بدو تولد تا سکوت ابدی ست و ثانیه ها، موتیف های این زندگی اند.  با موسیقی زمان در هم می آمیزند و زندگی به جریان می افتد.  
این ثانیه ها با جسم و روح انسان چه می کنند؟
وقتی ثانیه ها حاوی افکار ناخوشایند و تلخی ها می شوند،زندگی را به طعم گس اشک ها می برند  .  
شاید هدف زندگی خون دل خوردن است؟  
یا شاید هدف زندگی غصه و ماتم است؟ 
از فاصله ی یک گریه ی در بدو تولد تا سکوت ابدی، روح در وجود چند انسان دمیده می شود  .  هدف ازدمیدن روح، در جسم ،تجربه است؟  
زندگی را تجربه کنیم؟ عشق را تجربه کنیم؟  که مرگ فرا رسد؟  با تجربه ی مرگ به کجا و یا چه دریافتی از،زندگی و خود مرگ خواهیم داشت؟  
این موسیقی سیال زمان چه می خواهد؟  از جسم و روح ما چه می خواهد ؟ 
یک انسان عاشق، وقتی در کنار معشوقه ی خود قدم بر می دارد،  بی وقفه در پی توقف زمان است.   در دل،خطاب به زمان،  هزار بار و هزار بار تکرار می کند، "زمان بایست.  از حرکت بایست " معشوقه در کنار من است.  اندکی حرمت ،قدری شفقت ،  و زمان چه بیرحمانه می دود.  اصلاً ،عزم را جزم می کند و تند تر می دود.  یعنی به عشق هم با تمام تقدس ،دهن کجی می شود.  این خاصیت زمان است.  
وقتی رنگدانه ی مو  از بین می رود، وقتی چشم سوی خود را از دست می دهد، وقتی گرد و غبار کهنگی روی جسم و روح می نشیند، یعنی زمان در حال دهن کجی  ست.  
به نفرین و آه و ناله کردن هم، چاره نیست.  زمان همه چیز را با خود می برد.  عشق را، جوانی را ، انگیزه ها و.... 
بگذار بگویم، زمان هم از قوانین قرص و محکم طبیعت است. اعمال زور می کند. هر روز،هر ثانیه اعمال زور می کند. ما انسانها قرن هاست که زیر یوغ این زمانیم .  کدام مقصریم؟    انسان، طبیعت یا زمان؟  
 فقط می دانم هر سه یکدیگر را می سوزانیم و در هم نیز، حل می شونیم.  این یعنی انسان محکوم به فنا شدن است.  
در این نبرد نا برابر باید پذیرفت، ما  انسان ها از فنا شدگانیم.  زمان مسیر خود را می رود. طبیعت هم به کلنجار  های بیهوده ی خود با انسان ها ادامه می دهد.  
کدام برنده ی میدانیم؟   
مریم راد "واژه " 
@ahenayeeshgh 
 
،______&&&&&&&________&&&&&&______&&&&&&______&&&&___
۸_ انسان متفکر
سفسطه چینِ سفسطه باز را از هر طرف که بنگری به مشتی کلمات می رسی در چین واچین لاطائلات افکار خود، غرق شده و خیال رهایی ندارد.گاهی به ثانیه ها بنده می شود گاهی به عشق، گاهی به شرق می زند و گاهی به غرب.  از،هر شانه این یک پله می سازد بلکه افکار خود را به کرسی بنشاند .چنان چکش پافشاری را به زمین می کوبد که شک می کنی.  به افکار خودت شک می کنی.  اما حقیقت افکار، سر از جای دیگری بیرون می آورند .  
فرد متفکر کسی ست که بر مبنای مستندات و بر پایه علم به تحلیل مسائل و موارد می پردازد ، درست و غلط بودن آنها را درمی یابد. اصولاً  تفکر خاصه انسان های عمیق است .انسان هایی که دارای روح حقیقت جویی هستند.  انسان هایی که از مسائل به راحتی عبور نمی کنند و صاحب اندیشه اند . 
بعد اندیشگانی آنها بر پایه تحلیل مسائل وهمچنین دلیل و برهان استوار است.  می توان نتیجه گرفت که هر انسانی قادر به تحلیل مسائل و موارد نیست، پس هر انسانی صاحب تفکر نیست.  
 
دنیای امروز ما پر از سفسطه ،پر از افکار پوچ و عملکرد های پوچ تر است.  انسان صاحب تفکر با قدرت اندیشه و با تامل در مسائل مختلف، راه را از چاه تمیز می دهد.  پس انسان های صاحب تفکر از هوش خود بهتره بیشتری می گیرند.  بنابراین انسان هایی که از،عدم تفکر رنج می برند ،انسان هایی هستند که قدرت تحلیل مسائل را ندارند.  عدم تحلیل مسائل برابری می کند با عدم کاربرد هوش.  
بی راه نیست اگر بگوییم انسان هایی که از عدم تفکر، عدم عملکرد صحیح، عدم تصمیم گیری به وقت نیاز، رنج می برند، به مشتی خنگ شباهت دارند .  
 
از بی پروایی  کلمات نباید ترسید .کلمات حامل احساسات هستند. شک نکنید در پیشبرد افکار و عملکرد، احساسات نقشی عمده و اساسی دارند.  
در این نقطه، یک زنگ خطر به صدا در می آید، که مراقب احساسات خود باشیم .احساسات، عملکرد و تفکر انسان ها را تحت شعاع قرار می دهند.  مثلاً عصبانیت یک حس است. شادی یا غم یک حس هستند.  بخشی از احساسات ما شامل عملکرهای ما خواهد بود   . یعنی احساسات ما عامل بروز رفتارهای ما خواهد بود  . این احساس است که  به ما می فهماند در برخود با مسائل شاد هستیم یا غمگین.  خوشحالیم یا ناراحت.  
 
انسان متفکر انسانی ست که احساسات خود را در کنترل خویش قرار می دهد، زیرا احساسات ما تشان دهنده تفکرات ما خواهند بود . 
نکته حائز اهمیت این است مراقب تفکرات خود باشیم که تفکرات ما نشان دهنده ی شخصیت ما خواهد بود.  
همه ما می خواهیم در اجتماع و موقعیت اجتماعی خود انسان های موجهی جلوه کنیم، پس مراقب احساسات، تفکرات، عملکرد ها و شخصیت خود باشیم . از انسان های مخرب دوری کنیم.  
 
مریم راد " واژه " 
@ashenayeeshgh
_____&&&&&&&_______&&&&&_______&&&&&&_______&&&&&__
۹_ خوشبختی 
گاهی اوقات به خود می گویم، زندگی با تمام فراز و نشیبش معنا می گیرد.  در فرازهای زندگی می توان لذت موفقیت را فهمید و در فرودها درک تجربه ها را  . در این بین، عشق فقط یک بهانه است، بهانه برای بودن. 
انسانی ، که هم در فراز ها و هم در فرودها لذت عشق را با خود داشته باشد، شاید یک انسان خوشبخت است. اما واقعاً معنای خوشبختی چیست؟  خوشبخت کیست ؟ 
همه انسان ها به دنبال خوشبختی اند. معتقدم شاید بتوان خوشبختی را در رضایت از زندگی تعبیر کرد . یک انسان مادی گرا به اندازه نیاز های خود قانع نیست، پس وجود تعابیری مثل رضایت از،زندگی برای چنین افرادی تقریباً ناممکن است.  از طرف دیگر انسان های معنوی از هر چیزی احساس رضایت می کنند. در مورد این قبیل انسانها، صرفاً داشتن رضایت نمی تواند معنای خوشبختی باشد  . پس خوشبخت کیست؟  
با تعاریفی که ارائه شد کاملاً مشخص است که به دوگانگی در عملکرد و تضاد در تفکر رسیدیم.  چاره چیست ؟ 
نکته حائز اهمیت این است، علت عدم هماهنگی از وجود خود انسان ناشی می شود .  انسان ذاتاً موجودی ست نسبی و این نسبی بودن، توان مطلق گرایی را از ا