نثر نوین

نثر و تفاوت آن با شعر سپید , مقاله

نثر نوین

نثر و تفاوت آن با شعر سپید , مقاله

نثر صرفا به دنبال کشف پیچیدگی های روایی نیست بلکه تشخیص سطوح مختلف ، فرافکنی حلقه های محور افقی زنجیره ی روایی نسبت به محور عمودی تلویحی نیز هست . این حلقه ها حول محور زبان در کل اثر با تکیه بر
تفکر نویسنده و بیان سوژه مورد نظر اتفاق می افتد . بنابراین در نثر به دنبال جهانی هستیم تحت سلطه معنا .

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
نویسندگان

بنام خداوند جان آفرین       حکیم سخن در زبان آفرین

جلسه دوم گلستان سعدی  

مروری کوتاه بر مطالب جلسه اول 

گفتیم که استاد سخن سعدی با در نظر گرفتن سیاق کلام حق معنا را به جای اورده و با مدد گرفتن از این نکته ؛ واژگان سخت را تحت کنترل خوش آهنگی کلام و سادگی و رسایی گفتار آورده که این اولین شرط سخنوری ست . 

2- علاوه بر سهل و ممتنع سخن گفتن ؛  طنز و شیرینی کلام را به آن اظافه کرده و به واسطه استفاده صنعت ایجاز و اختصار و استفاده از سجع به زیبایی کلام افزوده است 

3- گلستان در 8 باب نوشته شده و شروع آن با دیباچه است چرا ؟ چون دیباچه عمری با اندازه نثر نویسی دارد . و عمدتا هم تصویر کاملی از موضوع ؛ سبک ؛ زندگی و اندیشه ؛ و اوضاع اجتماعی زمان مولف را نشان می دهد یا به صورت تحمدیه است یعنی  مختصاتی در مورد مولف ( نام او , سلطان یا حکام روزگارش ؛ مدح آفرینش ؛ یا دعایی برای طول عمر ممدوح و در نهایت با معرفی ابواب یا فصول کتاب خاتمه می یابد ) درواقع دیباچه نشان دهنده ی اندیشه و تفکر و دغدغه مولف است . 

باب اول گلستان بنام "سیرت پادشاهان" است . 

اولین سوالی که ذهن را به خود مشغول می دارد این است که هدف استاد سخن سعدی از این نامگذاری چه چیزی می تواند باشد . ؟

وقتی از سیرت صحبت به میان می آید یعنی "سیرت" به معنای روش، رفتار، کردار و خلق و خوی یک فرد است.  در اصطلاحات ادبیات عرفانی و دینی "سیرت "  میتواند به دو وجه وجودی انسان دلالت  کند . اگر منظور از سیرت " خُلق" باشد به معنای صورت باطنی و ناپیدای انسان است   که اشاره به سرشت نیز دارد . و اگر بخواهیم به " خَلق " اشاره کنیم که منظور همان صورت ظاهری و دیدنی انسان است . اما " سیرت" بیشتر به خصلت های معنوی انسان اشاره دارد 

از استاد سخن آمده 

تن آدمی شریف است به جان آدمیت                  نه همین لباس زیباست نشان آدمیت 

منظور این است که تن و وجود انسان از ان جهت شریف و ارزشمند است که جوهره انسان در ان نهفته است .در ادبیات عرفانی منظور از جوهر یعنی ذات و حقیقت درونی او یعنی باطن انسان . درواقع جوهر انسان مرتبه ای از وجود اوست که به خداوند نزدیک تر است . 

این صورت و سیرت بهتر است که در وجود انسان به یک تعادلی رسیده باشد . چرا که صورت و سیرت هر انسانی شاخصه هایی دارد . پس خصیصه های بیرونی  و درونی افراد با هم متفاوت است و این صورت و سیرت در زندگی اجتماعی امروزه هم نقش ایفا می کند و عامل فرهنگ در اجتماع می شود . 

در گلستان منظور از پادشاه صرفا شاه نیست بلگه گاهی هدف شاره به بزرگتر یک مجموعه است , اشاره به راس یک مجموعه است ؛ اشاره به کسی دارد که مجموعه ای را مدیریت می کند . 

در گلستان حکایت ها صرفا داستانی جهتگذران وقت نیستند بلکه موضوعی ست که از ان صحبت می شود که بسیار پر نغز و زیبا ست از این جهت بعد از گذشت چند قرن همچنان بر سر زبان هاست انقدر که گاهی اگر پی یک ضرب المثلی را بگیریم به استاد سخن سعدی می رسیم . 

صرب المثل ها یا proverbs  گفتاری سنتی و ساده هستند که حقیقتی را بر پایه عقل سلیم یا تجربه بیان می کنند و بیشتر جنبه استعاری دارند . 

مثل حکایت اول گلستان " :   هر که دست از جان بشوید هر چه در دل دارد بگوید . 

حکایت های سعدی گاه از ابتدا تا انتهای ماجرا پیش می رود و گاه در میانه راه فراز و فرود هایی را برای مخاطب بازگو می کند و در نهایت ساختار بسیار از حکایت های گلستان ترکیبی از مسائل و نکات اخلاقی امیخته با طنز است . به هر حال سعدی یکی از اندیشمندان اجتماعی ست که بررسی اندیشه هایش اهمیت زیادی دارد . 

در گلستان حتی  به بررسی چگونگی نا امنی سیاسی نسبت به شاه هم اشار شده درواقع سعدی با استفاده از حکایت های نرم و گفتار شیرین در قالب موقعیت ها و شخصیت های مختلف داستان ؛ در تنوعی از کنش های متقابل قرار داده و در تلاش است  که شاهان را مورد انتقاد قرار دهد و وضعیت جامعه . ناامنی شدید مربوط به اقشار مختلف رعیت و سپاهان و سقوط حکومت ناشی از این نا امنی را گوشتزد کند از طرف دیگر چون محتوا در گلستان سعدی با زندگی مردم در ارتباط بسار نزدیک است بنابراین ساختار کتاب گلستان ساختار جامعه عصر سعدی ست . 

 باب اول هم در ردیف متون تعلیمی قرار می گیرد و نکته های پند آموز در ابتدا یا انتهای داستان گنجانده شده و هر حکایت عناصر یا بازنگری مشخصی دارد که غالبا ملک ؛ سلطان ؛ پادشاه ؛ امیر و .... هستند . درویش هم عمدتا خود سعدی ست . البته افراد دیگری مثل مجرم هم در روایات قرار دارد در نهایت همه اینها در قالب پرکتیس گفتمانی     discourse  practic   قرار دارد . منظور از پرکتیس گفتمانی یعنی استفاده از زبان در یک محیط خاص به منظور انجام یک عمل یا فرایند خاص می باشد .  البته همانطور که اشاره کردم خود سعدی در بسیاری از داستان ها گاهی به صورت فعال و گاهی به صورت واسطه گر . گاهی هم در جایگاه درویش ظاهر می شود . 

سوال اینجاست که چرا در باب اول به پادشاهان پرداخته شده ؟

چون در میان بزرگان ادب , پرداختن به مسائل اجتماعی موجود در روزگار خود بسیار رواج داشته و تشریح یا باز کردن واقعیت های موجود جامعه جز شاخص کتاب ها محسوب می شده و سعدی بیش از هر شاعر دیگری به اجتماع افراد و مسائل موجود و پیرامون جامعه دقت داشته 

سعدی با انتقاد از نقاط ضعف و زوایای تاریک اجتماعی به همگان درس بهتر زندگی کردن می دهد . 

طریقت به جز خدمت خلق نیست                   به تسبیح و سجاده و دلق نیست 

در حکایت یک در باب اول گلستان امده :

پادشاهی را شنیدم به کُشتنِ اسیری اشارت کرد. بی‌چاره در آن حالتِ نومیدی مَلِک را دشنام دادن گرفت و سَقَط گفتن، که گفته‌اند: هر که دست از جان بشوید، هر چه در دل دارد بگوید.

وقتِ ضرورت چو نَمانَد گریز                     دست بگیرَد سَرِ شَمشیرِ تیز

إِذا یَئِسَ الْإِنسانُ طالَ لِسانُهُ                   کَسِنَّورٍ مَغْلُوبٍ یَصُولُ عَلَی الْکلبِ

مَلِک پرسید: «چه می‌گوید؟» یکی از وزرایِ نیک‌مَحضر گفت: «ای خداوند! همی‌گوید: وَ الْکاظِمِینَ الغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النّاسِ». مَلِک را رحمت آمد و از سَرِ خونِ او درگذشت. وزیرِ دیگر که ضدّ او بود گفت: «ابنای جنسِ ما را نشاید در حضرتِ پادشاهان جز به راستی سخن گفتن. این مَلِک را دشنام داد و ناسزا گفت». مَلِک روی از این سخن در هم آورد و گفت: «آن دروغِ وی پسندیده‌تر آمد مَرا زین راست که تو گفتی، که رویِ آن در مصلحتی بود و بنایِ این بر خُبْثی». و خردمندان گفته‌اند: «دروغی مصلحت‌آمیز بِهْ که راستی فتنه‌انگیز».

هر که شاه آن کُنَد که او گوید                         حیف باشد که جز نِکو گوید

بَر طاقِ ایوانِ فریدون نِبِشته بود:

                      جَهان اِی بَرادَر نَمانَد به کَس            دِل اَندَر جَهان‌آفرین بَند و بَس 

                      مَکن تکیه بَر مُلْکِ دنیا و پُشت          که بسیار کَس چون تو پَروَرْد و کُشت 

                     چو آهنگِ رَفتن کُنَد جانِ پاک             چه بَر تَخت مُردنْ، چه بَر رویِ خاک

سعدی در این حکایت  از اهمیت بی‌همتای ایجاد دوستی و آشتی در میان مردم می‌گوید و حکایتی را روایت می‌کند که یک وزیر برای نجات جان یک زندانی به پادشاه دروغ می‌گوید و جان او را نجات می‌دهد و در سویی دیگر وزیری قرار دارد که برای دشمنی با وزیر اولی، راست می‌گوید. پادشاه در این میان، عمل وزیر اولی را پسندیده و پندی از دانایان و خردمندان را به‌آنها یادآوری می‌کند که دروغی که آشتی و صلح بیاورد بهتر از راستی‌است که بین مردم جنگ و فتنه ایجاد کند. 

و در حکایت ششم از باب اول گلستان 

سرهنگ‌زاده‌ای را بر در سرایِ اُغْلُمُش   ( نام پادشاهی از ترکستان است )  دیدم که عقل و کِیاستی و فهم و فِراستی زاید‌الوصف داشت، هم از عهدِ خُردی آثارِ بزرگی در ناصیهٔ (پیشانی، جبهه، جبین، ناصیت، چهره، رخ، رخسار، رو، وجنه)او پیدا.

بالایِ سرش ز هوشمندی            می‌تافت ستارهٔ بلندی

فی‌الجمله مقبولِ نظرِ سلطان آمد که جَمالِ صورت و معنی داشت و خردمندان گفته‌اند: «توانگری به هنر است نه به مال و بزرگی به عقل نه به سال». ابنایِ جنسِ او بر منصبِ او حسد بردند و به خیانتی متّهم کردند و در کشتنِ او سعی بی‌فایده نمودند.

دشمن چه زند چو مهربان باشد دوست؟

مَلِک پرسید که موجبِ خصمیِ اینان در حقِّ تو چیست؟ گفت: در سایهٔ دولتِ خداوندی دامَ مُلْکُهُ همگنان را راضی کردم مگر حسود را که راضی نمی‌شود الّا به زوالِ نعمتِ من و اقبال و دولتِ خداوند باد.

توانم آنکه نیازارم اندرون کسی                        حسود را چه کنم کو ز خود به رنج در است؟

بمیر تا برهی ای حسود کاین رنجی‌ست           که از مشقّتِ آن جز به مرگ نَتْوان رست

شوربختان به آرزو خواهند                               مُقبلان را زوال نعمت و جاه

گر نبیند به روز شَپّره چشم                            چشمهٔ آفتاب را چه گناه؟

راست خواهی، هزار چشمِ چنان                    کور بهتر که آفتابْ سیاه

 این حکایت زیبا از گلستان سعدی، شاعر بزرگ پارسی‌گوی، به موضوع حسادت و تبعات مخرب آن پرداخته است. داستان از سرهنگ‌زاده‌ای با هوش و استعداد فراوان می‌گوید که به دلیل موفقیت‌هایش مورد حسادت هم‌قطاران قرار می‌گیرد. سعدی با ظرافتی مثال‌زدنی، به تحلیل ریشه‌های حسادت و راه‌های مقابله با آن پرداخته و خواننده را به تفکر درباره ارزش‌های واقعی زندگی و اهمیت نادیده گرفتن حسودان دعوت می‌کند.

از انجایی که سعدی نفوذی بین حاکمان و درباریان و افراد  مختلف جامعه دارد پس با شالوده اخلاقی انها آشناست بنابراین این توانایی را دارد که با طبقات اجتماعی عصر خود را از لحاظ  روحی و اخلاقی و شرایط زندگی و عملکرد نقد کند . از ان طرف طبقات مختلف اجتماع را مثل ریاکار ؛ دزد ؛ حسود و .... را توصیف می کند از طرف دیگر گلستان تبلوری از چند عامل اساسی در فرهنگ و ادب و گرایشات ذهنی جامعه که مبنای اخلاقی و سلوک و رفتار فردی و اجتماعی و جنبه های علمی و نظری ست . 

در حکایت 36 امده 

دو برادر یکی خدمت پادشاه کردی و دیگر به زور بازو نان خوردی باری این توانگر گفت درویش راکه چرا خدمت نکنی تا از مشقت کار کردن برهی؟ گفت تو چرا کار نکنی تا از مذلّت خدمت رهایی یابی؟ که خردمندان گفته‌اند نان خود خوردن و نشستن به که کمر شمشیر زرّین به خدمت بستن.

به دست آهن تفته کردن خمیر               به از دست بر سینه پیش امیر
عمر گرانمایه دراین صرف شد                 تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا
ای شکم خیره به نانی بساز                  تا نکنی پشت به خدمت دو تا

حکایت 29 

یکی از وزرا پیش ذوالنون مصری رفت و همت خواست که روز و شب به خدمت پادشاه مشغولم و به خیرش امیدوار و از عقوبتش ترسان. ذوالنّون بگریست و گفت: اگر من خدای را عزّوجلّ چنین پرستیدمی که تو پادشاه را، از جمله صدّیقان بودمی.

گر نبودی امید آسان و رنج
پای درویش بر فلک بودی
ور وزیر ازخدا بترسیدی
همان‌ گونه کز مَلِک، مَلَک بودی

این حکایت در خصوص تضاد خدمت با سلطان و رابطه با خداوند است 

حکایت 37

کسی مژده پیش انوشیروانِ عادل آورد. گفت: شنیدم که فلان دشمنِ تو را خدای ،عَزَّ وَ جَلَّ، برداشت.

گفت: هیچ شنیدی که مرا بگذاشت؟

اگر بمُرد عَدو، جایِ شادمانی نیست              که زندگانیِ ما نیز جاودانی نیست

مردی برای انوشیروان عادل(انوشیروان ساسانی به دلیل اقدامات گسترده‌ای که در زمینه اجرای عدالت، اصلاحات نظامی، مالیاتی و اجتماعی انجام داد، به عنوان "انوشیروان دادگر" یا "عادل" شناخته می‌شود. او با برقراری نظام مالیاتی عادلانه، اصلاح ارتش، بازسازی شهرها و روستاها، و تلاش برای اجرای دقیق قوانین، توانست حکومتی عادلانه و مرفه را برای مردم ایران فراهم کند.) خبری آورد که شنیده است دشمن او را خداوند گرفته است. انوشیروان پاسخ داد که آیا شنیده‌ای که او را رها کرده‌اند؟ و ادامه داد که اگر دشمنش مرده باشد، جای خوشحالی نیست چون زندگی خودشان نیز جاودان نیست.

اوضاع ساسی عصر سعدی مقارن با حمله مغول به ایران بوده و از ان طرف خوارزمشاهیان بر قسمتی از ایران تسلط داشتند و بخشی از ایران هم در دست اتابکان بوده که مطیع حکومت مرکزی بودند . یعنی در حالت کلی ایران به صورت ملوک الطوایفی اداره می شده . چون تمام حکومت ها به دست حکومت مرکزی اداره می شده پس شاه یا سلطان در راس قرار داشته . از طرف دیگر  در طول تاریخ امده حکومتگران از هر مبدا و منشایی که بودند یا از هر قشری که بودند ؛ هیچگاه بر اصل حکومت که بر مدار اداره فردی و استبداد بوده اختلافی نبوده یعنی هیچگاه مشروعیت دینی و عرفی حکومت ها مورد بحص و سوال نبوده و مورد تفسیر قرار نمی گرفته البته هیچ حاکمی هم اعمالش را مستوجب پاسخگویی مکی شمرد و در مقابل صد البته که مردم هم پذیرفته بودند . 

در حالت کلی در باب اول گلستان دو تفکر و اندیشه در لابه لای متون و حکایت ها  نشو و نما می کند 

1- برتری جایگاه شاه و لزوم حفظ موقعیت  و وفاداری به او از این جهت عبارات و الفاظ نشان دهنده احترام حفظ جایگاه سلطان می باشد  

2- در پس این احترام و الفاظ مقدص و محترم می توا سطح انتقاد ها و اعتراض ها به نادیده گرفتن ظلمی که به رعیت می شود را دید 

یعنی با این تفاسیر سعدی هیچگاه نظام پادشاهی و استبداد عصر خود را نفی نمی کند اما فاصله طبقاتی جامعه را می بیند و بر شاءنیت مقام حکومت هم تاکید دارد و صد البته به برقراری عدالت برای رعیت هم تاکید دارد 

این باب اول گلستان بر محورهای 

1- رسدن به قدرت و حفظ ان برای پادشاهان ؛ امیران و بزرگان و ....  می پردازد 

2- نصایحی که به پادشاهان ارائه می کند در جهت برقراری عدل و....

3- اشاره به کسانی دارد  که در مقام و جایگاه حکومتی  قرار دارند و توان تصمیم گیری در کنار پادشاه را دارند  

4- توصیه به اطرافیان شاه 

ضربالمثل های موجود در باب یکم . 

1- هر که دست از جان بشوید هر چه در دل دارد بگوید . 

2- ای مردان بکوشید یا جامه زنان بپوشید 

3- پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است           تربیت نا اهل را چون گردکان بر گنبد است 

4- خواهی که خدای بر تو نبخشد                     با خلق خدای نکن نکویی

5- دشمن چه زند چو مهربان باشد دوست 

6-  دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد 

7-  درویش در گلیمی بخسبد و دو پادشاه در اقلیمی نگنجد 

و .......

 

جلسه اول گلستان سعدی 

 به نام خداوند جان آفرین
 حکیم سخن در زبان آفرین
 خداوند بخشنده دستگیر
 کریم خطا بخش پوزش پذیر.
چرا گلستان بخوانیم؟؟؟
. گلستان در لغت به معنای باغ و بوستان و گلزار و گلشن است نمادی از زیبایی را در ذهن متبادر می‌کند. ترکیبی است از گل + ستان اشاره به محل روییدن گل دارد.
 گلستان سعدی یکی از تاثیرگذارترین آثار ادب فارسی است که از هر حیث بی‌نقص و به نوعی آموزش سخنوری است. 
یکی از راه‌های ارتباطی بین انسان‌ها حرف زدن است گفتار ما دریچه‌ای ست از شخصیت و روحیات ما که به دیگران نشان داده می‌شود بنابراین اگر بخواهیم شان و شخصیت عالی داشته باشیم باید بتوانیم خوب صحبت کنیم . 
چگونه می‌توان به این مهارت رسید؟؟ کتاب خواندن و  کتاب‌هایی مثل گلستان که فن بلاغت را آموزش می‌دهد . زیبایی شناسی سخن یا توانایی گفتن هر موردی با ابزارهای موجود برای متقاعد کردند که سه شاخصه اصلی معانی بیان و بدی را در بر می‌گیرد.
علت اصلی تاثیرگذاری گلستان بخشی به خاطر نوشته‌های کوتاه است که در قالب پند اندرزهای اخلاقی در ذهن جای می‌گیرد .
لقمان را گفتند ادب است که آموختی گفت از بی‌ادبان، هرچه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از فعل آن پرهیز کردم.
استاد سخن با در نظر گرفتن سیاق کلام حق معنا را حفظ کرده و از آنجایی که بسیاری از ادبا معتقدند که نثر در ساختن و پرداختن معنا تواناست از آن مدد گرفته و واژه‌های کهنه و دشوار را تحت کنترل خودش و خوشاهنگی کلام و سادگی و رسایی گفتار درآورده اینجاست که وصف و آیین سخن پردازی است.
فراموش نشود که تاریخ تمدن و فرهنگ ما ریشه در آداب و سنن غنی ایرانی دارد بنابراین درک و فهم گلستان برای هر سنی می‌تواند سودمند باشد خانواده‌های ایرانی در گذشته به دور کرسی می‌نشستند و حکایت‌های گلستان را مرور می‌کردند و در زندگی روزمره به کار می‌بردند . 
حکیمی را پرسیدند از سخاوت و شجاعت کدام بهتر است گفت آن را که سخاوت است به شجاعت حاجت نیست . 
یعنی در عین سادگی بسیار عمیق پروپیمان است . 
 پادشاهی پارسایی را دید و گفت هیچت از  ما یاد آید گفت:  بلی وقتی خدا را فراموش می‌کنم. 
 طنز و شیرینی کلام که در پندهای گلستان دیده می‌شود یک تجربه لذت بخشی را به شنونده منتقل می‌کند. 
 مردی را چشم درد خواست پیش بیطار رفت که دوا کن می‌کند. بیطار از آنچه بر چشم چهارپا کند  بر دیده او کشید و کور شد. 
به  داوری قاضی  بردند. گفت برو هیچ تاوان نیست . اگر این خر نبودی پیش بیطار نرفتی .‌
یا در جای دیگری 
یکی از ملوک بی انصاف پارسایی را پرسید از عبادت ها کدام فاضل تر است . گفت ترا خواب نیمروز تا در آن   یک نفس خلق را نیازاری. 
 البته این کوتاهی سخن اشاره به صنعت ایجاز و اختصار هم دارد که در ادبیات جایگاه ویژه دارد استفاده از سجع  هم. که  در نثر قرن ششم بسیار متداول بوده زیبایی خاصی را به کلام استاد سخن سعدی بخشیده. 
 شبی در بیابان مکه از بی‌خوابی پای رفتنم نماند سر بنهادم و شتربان را گفتم دست از من بردار گفت ای برادر حرم در پیش و حرامی در بس.  اگر رفتی بردی و اگر خفتی مردی.
به هر صورت کتاب گلستان به تبعیت از خواجه عبدالله انصاری و قاضی حمیدالدین بلخی آغاز شد اما تقلیدی در آن صورت نگرفته . استاد سخن سعدی کتاب گلستان را در کمتر از یک سال بعد از تدوین بوستان شروع کرده و این کتاب را به سعد بن ابوبکر زنگی ولیعهد جوان فارس تقدیم می‌کند که در دیباچه هم آمده. 
از معتبر ترین نسخه ها می توان به نسخه استاد غلامحسین یوسفی استاد برجسته ادبیات اشاره کرد . البته  نسخه‌های استاد خطیب رهبر و بهاءالدین خرمشاهی و دکتر سعید نفیسی نیز جزو نسخه‌های معتبر هستند. 
 نکته حائز اهمیت دیگر اینکه فکر می‌کنم باید از آن صحبت کرد صنعت.  براعت استهلال است که مطابق این صنعت می‌توان ادعا کرد که طرح کلی قبل از نگارش در ذهن نویسنده یا شاعر وجود داشته و در دیباچه کتاب یا نامه یا مطلع قصیده عباراتی از آن آوردند که اشاراتی لطیف بر مقصد دلالت کند یعنی آوردن کلمات و جملات عمیق و دقیق و زیبا در قطعه ادبی بدان صورت که کلیات معنایی و زبانی و زیبایی شناسانه متن را به صورت فشرده مشخص کند یعنی طرح کلی آن قبل از نگارش در ذهن نویسنده و خالق اثر موجود بوده.
گلستان سعدی در ۸ باب نوشته شده و شروع آن با دیباچه است . 
چرا دیباچه؟؟؟؟
 خطبه کتاب را دیباچه گویند به معنای چهره و روی و رخساره و عمدتاً دیباچه را در آغاز کتاب یا نطقی برای تفهیم موضوع می‌نویسند .  این دیباچه عمری در ادب فارسی به اندازه نثر نویسی دارد مثل آنچه که در کتاب شاهنامه ابومنصوری آمده . 
دیباچه عمدتاً تصویر کاملی از موضوع سبک و سبب تالیف کتاب،  زندگی و اندیشه و اوضاع اجتماعی زمان مولف را نشان می‌دهد.
 دیباچه در ادب فارسی یا به صورت تحمیدیه در زبان عربی است شامل حمد خداوند و اوصاف او  پیامبر و اصحاب و خاندان اوست.
 یا به زبان فارسی شامل نام ادیب سلطان روزگار مدح آفرینش یا دعا برای طول عمر ممدوح و در نهایت با معرفی ابواب و فصول کتاب خاتمه می یابد . درواقع دیباچه نشان دهنده ی دغدغه های مولف است . در کشف الاسرار ،تذکره الاولیا، عطار . کلیله و دمنه مقامات شیخ ابوسعید خیر. باقی آثار در قرن ۶ و ۷ و ۸ دیباچه وجود داشته. 
در باب اول گلستان موضوع محوری" در سیرت پادشاهان"  است و حدود ۴۰ حکایات دارد.
 نیم نانی گر خورد مرد خدا
 بذل درویشان کند نیمی دگر
 ملک اقلیمی بگیرد پادشاه
 همچنان در بند اقلیمی دگر
 یا در جای دیگری
 بنی آدم اعضای یکدیگرند 
که در آفرینش ز یک گوهرند
 چو عضوی به درد آورد روزگار
 دگر عضوها را نماند قرار
یعنی در باب اول دعوت پادشاهان به جرم بخشی ،خطاپوشی ،در پیش گرفتن عدل   جز مضمون حکایات است.
 در باب دوم در اخلاق درویشان که حدود ۴۰ حکایت است درباره اخلاق گفتار و کردار درویشان صحبت می‌کند .
ای درونت برهنه از تقوا
 کز برون جامه ریا داری
 پرده هفت رنگ در گلزار
 تو در خانه بوریا داری
. در باب سوم که موضوع فضیلت و قناعت است در ۲۸ حکایت توصیه‌هایی به طور مستقیم و غیر مستقیم در این خصوص آمده.
  
 چو کم خوردن طبیعت شد کسی را 
چو سختی پیش آید سهل گیرد 
و اگر تن پرور است اندر فراخی 
چو تنگی بیند از سختی بمیرد
در باب چهارم که در فواید خاموشی ست در ۱۴ حکایت. 
 این باب فواید سکوت و خاموشی در مواقع مناسب و همچنین آفات زیاده گویی و نابهنگام سخن گفتن را توضیح و تفسیر می کند . 
درواقع سعدی در قالب حکایات ،انواع موقعیت هایی که باید در آنها سکوت اختیار کرد را بیان می کند . 
سخن گر چه دلبند و شیرین بود 
سزاوار تصدیق و تحسین بود 
چو بکار گفتی مگو باز پس 
که حلوا چو یک بار خوردند بس 
 
 یا در حکایت دیگری
اگر چه پیش خردمند خاموشی ادب است 
به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی 
دو چیز طیره ی عقل است دم فرو بستن 
به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی 
 موضوع محوری باب پنجم  به نام عشق و جوانی آمده در ۲۱ حکایت مختص به. خود سعدی است. 
 گلی خوشبوی در حمام روزی
 رسید از دست محبوبی به دستم
 بدو گفتم که مشکی یا عبیری
 که از بوی دلاویز تو مستم
 حالا بماند که در این شعر محبوب به معنای دوست آمده نه معشوق اما اینکه سعدی از بوی دلاویز گلی مست  می‌شود وصف حالی است که بیشتر با جوانی همخوانی دارد تا پیری
 در چشم من آمد که صحی سر به بلند 
بربود دلم  دلم و در پای فکند
 این دیده شوخ می‌کشد دل به کمند 
خواهی به کس دل ندهی دیده ببند.
موضوع محوری باب ششم که ضعف و پیری ست در ۹ حکایت و البته دلالتی هم در مقدمه دارد.
 ز خود بهتری جوی و فرصت شما
ر که با چون خودی گم کنی روزگار
. در باب هفتم که به موضوع در تاثیر تربیت می‌پردازد در ۱۶ حکایت نکاتی در خصوص تربیت افراد مطرح می‌شود برای اینکه تربیت در کسی تاثیر داشته باشد باید گوهر درون فرد نیز این خاصیت را داشته باشد یعنی تربیت پذیر باشد.
اگر صد ناپسند آید ز درویش 
رفیقانش یکی از صد ندانند 
وگر یک بذله گوید پادشاهی 
از اقلیمی به اقلیمی رسانند 
در باب هشتم در آداب صحبت که تفسیر حکمت است 
آنکه در راحت و تنعم زیست
 او چه داند که حال گرسنه چیست
 حال درماندگان کسی داند
 که با احوال خویش درماند.
جمع‌بندی استاد سخن سعدی با استفاده از شیوه بیانی و بهره بردن از حکایت برای تبیین اصول اخلاقی آمیختن متن به ابیات فارسی و عربی بهره بردن از نثر مسجع  توانسته جهان واقعی عصر خود را به تصویر بکشد. 
 ناگفته نماند که تاثیرگذاری یک اثر ریشه در سطح زبانی سطح ادبی و خیالی سطح اندیشگی او دارد.
 چیزی که سبب می‌شود گلستان برای ما خواندنی بشود سطح زبانی سطح ادبی یا فرم آن توأم با بعد اندیشگانی آن است چرا که بسیاری از دستورات اخلاقی و تربیتی گلستان اگرچه در زندگی امروز چندان جایی ندارد اما بسیار دلپذیر است.