نثر نوین

نثر و تقاوت آن با شعر سپید , مقاله

نثر نوین

نثر و تقاوت آن با شعر سپید , مقاله

نثر صرفا به دنبال کشف پیچیدگی های روایی نیست بلکه تشخیص سطوح مختلف ، فرافکنی حلقه های محور افقی زنجیره ی روایی نسبت به محور عمودی تلویحی نیز هست . این حلقه ها حول محور زبان در کل اثر با تکیه بر
تفکر نویسنده و بیان سوژه مورد نظر اتفاق می افتد . بنابراین در نثر به دنبال جهانی هستیم تحت سلطه معنا .

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
نویسندگان

نثر دیروز و شعر سپید امروز

" بنام خدایی که عشق

از آن اوست "

 

 

نثر هم مثل شعر سپید دچار آشفتگی شده است و علت این آشفتگی چیزی جز آمیختگی غیر اصولی این دو گونه ادبی نیست. بنابراین  بیشتر از هر وقت دیگری نیازمند موشکافی اند . آنچه از مقایسه این دو گونه ادبی بر میاید ، ادامه مسیر را برای هر دو گونه هموار خواهد کرد .  

برای رسیدن به این مهم بهتر می دانم اپتدا اشاره ای به تاریخچه زبان داشته باشم و سپس با بررسی محتویات زبانشناسی و عملکرد آن در نثر به مقایسه نثر و شعر سپید بپردازم .

طبیعی ست که بشر نیازمند داشتن ارتباط است زیرا ذاتاً یک موجود  اجتماعی ست . بشر اولیه برای برقراری  ارتباط با همنوع خود به آوا ها پناه برد و رفته رفته از چیدمان این آوا ها در کنار هم کلمات شکل گرفتند . وقتی خط اختراع شد کلمات صورت نوشتاری نیز به خود گرفتند بنابراین کلمه حاصل حروف به هم پیوسته ایست که در اثر تجربه و بنا بر قرارداد به معنا رسیده و همین کلمه سرآغاز سخن شده است .

زبان امروز که آثار ادبی به آن نوشته می شود در ادامه زبان فارسی دری ست اما زبان فارسی محدود به زبان فارسی دری نمی شود بلکه نیای مشترک با زبان های قبل از خود یعنی زبان اوستا ، زبان فارسی باستان و به خصوص زبان پهلوی ( پهلوی اشکانی و پهلوی ساسانی) دارد . تفاوت در زبان های مختلف فارسی مثل زبان فارسی دری و زبان پهلوی در مخرج حروف در بعضی از مترادفات است . زیرا ترکیب زبان در صرف افعال و ریشه ها یکی ست .

از طرف دیگر سخن یا کلام که در زبان معنا می گیرد در حالت کلی به دو صورت است یکی نظم و دیگری نثر . از بیان مقوله نظم صرف نظر می کنم زیرا بیان آن در این مقاله نمی گنجد و صرفا به بیان نثر می پردازم.

آنچه لغت نامه دهخدا از نثر بیان می کند به قرار زیر است : [نَ](ع ص) پراکنده ، سخن پاشیده ، کلامی که شعر نباشد ، سخن پراکنده و غیر منظوم ، بر خلاف نظم که سخن منظوم را گویند . پراکنده کردن ، نثار کردن شکر ، نثار کردن ، سخن بسیار گفتن است .

می توان گفت که نثر اصطلاحاً سخنی ست غیر منظوم که در برابر شعر قرار می گیرد و دارای وزن و قافیه نیست و بیانی متفاوت دارد .

آنچه نثر از تاریخچه خود بیان می کند با توجه به اسناد ومدارک موجود از متون زردتشتی، کتیبه های هخامنشی ، اشکانی و ساسانی به دوره قبل از اسلام مربوط می شود .بنابراین نثر یک گونه ادبی هزار ساله است نه آنچه در تصور برخی از شاعران ونویسندگان وجود دارد . از آنجایی که زبان فارسی به لحاظ تاریخی در دوره بعد از اسلام یعنی در دوره نفوذ زبان عربی در فارسی به چهار دوره تقسیم شده است. حاصل این چهار دوره تغییرات در زبان فارسی سبب بوجود آمدن شش سبک نثر فارسی شده است که هر کدام ویژگی های دستوری و بیانی خاص خود را دارند و در دل مخاطب جای می گیرند. .

لازم به ذکر است که منظور از سبک هم نگارش ، هم جهت و جهانبینی فکری یک اثر ادبی ست که گاه در ساختار ادبی یک سبک با سبک دیگر متفاوت است .

آنچه از سبک شناسی ملک الشعرا برمی آید سبک را مجازاً به طرز خاصی از نظم و نثر استعمال کرده اند و آن را تقریبا برابر   styleاروپاییان نام نهاده اند و style اصطلاحاً به طرز ادایی اطلاق می شود که از لحاظ مشخصات و وجوه امتیاز نسبت به شبیه خود زیبایی مشابه دارد و مورد مطالعه قرار می گیرد و نیز روش نگارشی که به وسیله خواص ممتازی خویش مشخص باشد .

امروز ایرانیان به قلم که واسطه نقش مقاصد به روی کاغذ ، دیوار ، پارچه یا لوح است مانند style معنی شبیه به سبک می دهند و می گویند فلان شخص قلم خوبی دارد یعنی سبک و نگارش او خوب است البته این تنها در مورد نثر است و در مورد نظم نمی توان بکار برد .

سبک در اصطلاح ادبیات از روش خاص ادراک و بیان افکار به وسیله ترکیب کلمات و انتخاب الفاظ است. طرز تعبیر سبک به یک اثر ادبی وجه خاص خود را از الفاظ صورت و معنی القا می کند و آن هم در جای خود بستگی به طرز تفکر گوینده و یا نویسنده درباره حقیقت دارد . بنابراین سبک به معنی عام عبارت است از تحقق ادبی یک نوع ادراک در جهان که خصایص اصلی محصول خویش را می سازد .

با توجه به تعاریف ارائه شده نثر یک سبک ادبی ست که خصایص ویژه خود را دارا می باشد .

نثر صرفا به دنبال کشف پیچیدگی های روایی نیست بلکه تشخیص سطوح مختلف ، فرافکنی حلقه های محور افقی زنجیره ی روایی نسبت به محور عمودی تلویحی نیز هست . این حلقه ها حول محور زبان در کل اثر با تکیه بر تفکر نویسنده و بیان سوژه مورد نظر اتفاق می افتد . بنابراین در نثر به دنبال جهانی هستیم تحت سلطه معنا .

در اینجا لازم می دانم به تفاوت معنا و محتوا که در زبانشناسی  دو مقوله جدا از هم هستند، بپردازم .از طریق محتوا می توان به تحلیل گفتار ،نوشتار از قبیل سخنرانی ها ، کتابها ، مقالات ، فیلم و تصاویر ، نحوه ادای کلمات ، لحن بکار رفته و غیره پرداخت . در واقع از طریق محتوا می توان به لایه های پنهان و زیرین پدیده های مرتبط با موضوع پی برد  و به اهدافی که در این راستا انجام شده است، رسید . در این راه باید از فنون دقیقی استفاده کرد مثل محاسبه بسامدهای  نسبی یا همبستگی میان واژه های بکار رفته . بنابراین با بررسی محتوا می توان تفسیر عینی و خارج از مدار ارزش ها و تصورات شخصی خود ارائه کرد .

 از طرف دیگر مفاهیم زبانشناسی بررسی معنایی هستند که توسط انسانها برای نشان دادن در طول زبان استفاده می شوند .معناشناسی علم نحو ترکیب واحد های زبانی، بدون توجه به ذهن می باشد و علم واقعگرایی ست که به مطالعه روابط بین علائم یک زبان می پردازد که برای استفاده کنندگان زبان کاملا مشخص است . اگرچه گاهی تشخیص این دو از هم دشوار است اما باید توجه داشت که معنا و محتوا دو مقوله جدا از هم هستند.

در نثر شکل ظاهری زبان حائز اهمیت است یعنی نویسنده با تکیه بر قواعد حاکم بر علم دستور  یا بهتر عرض کنم با استفاده از زبان هنجار به بیان اهداف خود می پردازد و هر گونه انحراف از زبان هنجار ضعف محسوب می شود .

در نثر نویسنده می تواند با استفاده از علوم بلاغت شامل فن بیان ، فن بدیع، فن معانی به بیان اهداف خود بپردازد. یعنی نویسنده می تواند صنایع بدیع و بیان را به خدمت خود بیاورد تا علاوه بر زیبایی شناسی امکان تاویل را نیز در خود ایجاد کند . بنابراین نثر ادبی ساده نویسی نیست . ساده نویسی در ادبیات داستانی یک ویژگی محسوب می شود که با توجه به گستردگی ادبیات داستانی معتقدم باید مستقل از نثر بررسی شود . اگر چه ادبیات داستانی زیر مجموعه نثر شکسته است که در دوره مشروطه به حوزه نثر اضافه شده است اما از آن زمان تا کنون تغییراتی را در جهت تکامل خود طی کرده به حدی رسیده  که در مقایسه نثر ادبی و ادبیات داستانی نه تنها به نتایج مورد قبولی نمی رسیم بلکه این مقایسه به ساختار نثر ادبی با توجه به نزدیکی آن به شعر ، آسیب می زند .

از آنجایی که صنعت بدیع علمی ست که در زبانشناسی به آرایه های لفظی ومعنوی می پردازد پس زیبایی کلام را در درجه نخست با خود به همراه خواهد داشت .

واج آرایی ،ترصیع و موازنه که در نثر سجع وظیفه آن را به عهده دارد  (و شامل سجع متوازن ،سجع متوازی ، سجع مطرف)، جناس ( با توجه  به اینکه زیبایی جناس در گرو پیوندی ست که با معنی سخن دارد ) ،قلب ( با توجه به اینکه نثر ادبی دارای موسیقی درونی ست ، به خوش آهنگ بودن و زیبایی شناسی آن کمک می کند . ) بنابراین نثر ادبی ارزش هنری دارد . از طرف دیگر مراعات نظیر ( با توجه به اینکه سبب تداعی معنی می شود ) تضاد ، حس آمیزی ، تضمین ، اغراق، تلمیح ، ایهام ، تمثیل ، لف و نشر نیز سبب ایجاد معنای و زیبایی در نثر می شود . شاید استفاده از همین ارکان های شعری ست که سبب می شود برخی افراد خوش بینانه  فکر می کنند که با تقطیع و خرد کردن نثر می توانند به شعر سپید دست پیدا کنند .درواقع مشکل بین شعر سپید و نثر ادبی از این نگرش آغاز می شود .

در نثر وقتی فن بیان در کنار فن بدیع قرار می گیرد زیبایی آن دو چندان می شود . هماطور که می دانید فن بیان به اصول شفاهی اشاره دارد شامل سلاست ( با توجه به اینکه منظور سخن نرم و روان و مطبوع است )، جزالت( با توجه به اینکه هدف سخن محکم و پر نغز است ) ،سهل و ممتنع (یعنی سخن در ظاهر ساده اما در معنا سخت باشد ) ،عذب یا عذوبت ( سخن خوش و روان و دلپذیر باشد) ،مجابات که در نثر ( یعنی جوابگویی دو نویسنده که از حیث محتوا و شیوه بیان بربرا باشند)، مساوات ( کیفیت سخن متعارف و معمول باشد یعنی لفظ و معنی در سخن برابر است ) ،متکلف ( یعنی سخن از مجرای طبیعی و متقاضی طبع سلیم خارج شده باشد) ،مطبوع ( یعنی سخنی که در نتیجه حسن ترکیب الفاظ و شیرینی و گیرایی بیان در دل نشیند و در ذوق شنونده خوش آید و می تواند آراسته به صناعات ادبی باشد )، تعقید ( یعنی پیچیدگی و دشواری فهم سخن ) ،فصاحت ( درستی و شیوایی سخن حاصل نمی شود مگر آنکه در سخن از لغات و ترکیبات خوش آهنگ رایج استفاده شود و ترکیب بندی براساس قواعد دستوری باشد)، بلاغت ( سخن درست و متناسب در جای خود قرار گیرد )، مجاز ( بکار بردن الفاظ است در معنای غیر واقعی و حقیقی آن و باید در ارتباط  با معنایی که استفاده می شود، باشد که در اصطلاح علم بیان به آن علاقه می گویند .)، استعاره ، ایهام ، کنایه ، و غیره نیز به زیبایی نثر کمک شایانی می کند .

اضافه شدن فن بیان و بدیع به نثر ادبی سبب می شود که تمایل نثر به شعر شدن افزایش یابد اما چیزی که سبب می شود ساختار نثر کاملا منسجم و محکم باقی بماند  ، حلقه های محور افقی زنجیره ی روایی ست که با  استفاده از صنعت بیان و بدیع به فرافکنی حلقه ی محور افقی این زنجیره ی روایی کمک می کند از این جهت است که گاهی تشخیص آن در مقایسه با شعر سپید دشوار می شود . لازم به ذکر است که فرافکنی حلقه های محور افقی زنجیره روایی وقتی در کنار صناعات ادبی قرار می گیرد سبب می شود که نثر ادبی در معنا و محتوا نیز ارتقا پیدا کند . بنابراین علاوه بر زیبایی در صورت و ظاهر زیبایی را باطن به سبب معنا و محتوا نیز خواهد داشت .

با توجه به عرایضم که  در اپتدای این مقاله  بیان کردم ،به سهولت می توان از شعر منثور سخن گفت . با توجه به تعاریف ارائه شده از این قالب شعری ، شعر منثور  اصطلاحا  شعری ست  که منظوم نباشد و در قالب نثر نوشته می شود یعنی طبق آنچه از شعر انتظار داریم وبه صورت سطرهای جدا از هم نوشته می شود . این نوع شعر بدون آنکه از نظام عروضی تبعیت کند آهنگ مخصوص خودش را دارد .

با این تفاسیر اگر بپذیریم که عناصر شعر شامل زبان؛ خیال انگیزی ،وزن و موسیقی ، اندیشه و معنا باشد. با توجه به تعاریفی  که در این مقاله ارائه شده می توان پذیرفت که نثر ادبی در اندیشه و معنا ، خیال انگیزی و موسیقی با شعر مشترک خواهد بود و تنها نکته در زبان شعری ست . طبق نظریه  شکلوفسکی اگر پبذیریم که شعر چیزی نیست به جز شکست نرم زبان عادی و منطقی زبان ، حادثه ایست که در زبان روی می دهد و در حقیقت گوینده شعر با شعر خود عملی در زبان انجام می دهد و خواننده میان زبان شعری و زبان روزمره تمایز احساس می کند. بنابراین باید پذیرفت تنها تمایز بین نثر و شعر (در این مقاله منظور از شعر  صرفا شعر بدون عروض و قافیه است ) شکستگی نرم زبان است . در تعاریف شعر منثور حرفی از شکستگی نرم زبان به میان نیامده و از طرف دیگر معتقدم چون از شعر حرف می زنیم پس برای سنجش آن کوچکترین واحد مستقل شعری را در نظر بگیریم نه سطر را که در نثرو ادبیات داستانی مورد استفاده است  .   بنابراین می توان پذیرفت که شعری که در آن زبان ،طبق قواعد دستوری ست و ترتیب عناصر جمله ،بر اساس قواعد زبان هنجار است ، درواقع نثری ست که به اشتباه دچار تقطیع یا خرد شدن  شده است .پس شعری بنام شعر منثور در جایی که نثر ادبی از حریم خود دفاع می کند ، بی معنی ست . به اعقتاد بنده این گونه اشعار با رواج متون ترجمه وارد حوزه ادبیات فارسی شده اند و متون ترجمه  در جای خود نیاز به بحث و گفتگو دارند .

نکته دیگری که در این مقاله لازم به ذکر است در مورد نثر های کوتاهی ست که امروزه تحت عنوان دلنوشته شناخته شده است. با تاکید به حلقه های محور افقی زنجیره ی روایی، نثر ادبی هم می تواند کوتاه و یا بلند بشود و اگر این زنجیره روایی از هم گسسته بشود ، معنا و محتوا دچار تزلزل خواهد شد . بافت کلمات یا بافت زمینه زبانی ، محیطی ، مکانی که نثر در آن آفریده شده و به وسیله آن تفسیر می شود با تاکید به حلقه های محور افقی زنجیره ی روایی به انسجام رسیده است بنابراین می توان در استفاده از واژه دلنوشته خودداری کردو جای آن نثر ادبی کوتاه را بکار برد  . چرا که در این حالت زبان منطقی را ارائه می کند که به قشرهای خارجی زبان مربوط می شود .یعنی زبان قید و بند الگویی را می پذیرد که علاوه بر زیبایی به انتقال معنا می پردازد .

نثر ادبی در حالت کلی یک قالب ادبی ست که ویژگی هایی را ازقبیل  درونمایه ، طرح یا پیرنگ، نماد را با خود حمل می کند و گاهی در فضای خود منولوگ monolog را ایجاد می کند و یا می تواند برشی معنا دار از یک روایت داستانی بدون دیالوگ  با زبان شاعرانه باشد و سبب ایجاد کنش شود . 

کنش بی گمان رفتار آدمی ست که باز نمود تفکر اوست درمیان رفتارهای که مبنای تفکر و باور در آنها قوی باشد رفته و  رفته به فرهنگ و سنت تبدیل می شوند ، بسامد هر کنش را به رسمی معمول بدل می کند و آثار ادبی نیز از این کنش سود می جویند .

منظور از درونمایه در نثر محتوای اصلی یا مضمون آن می باشد که بسیار حائز اهمیت است و نشان دهنده جهت فکری و روحی نویسنده اثر می باشد .

منظور از طرح یا پیرنگ در نثر به معنای روایت حوادث است که با تاکید بر رابطه علیت یعنی رابطه علت و معلولی در حالت کلی بررسی می شود . طرح یا پیرنگ در نثر مثل داستان وارد جزییات نمی شود بلکه دال و مدلولی می سازد و در حالت کلی آن را در اختیار مخاطب قرار می دهد .

منظور از (نماد . اسطوره) در یک تلقی عمومی ست که هر روزه در زبان قابل مشاهده است . نشانه هایی که به لایه های اجتماعی ، تاریخی ، فرهنگی ، روانشناسی ، و سیاسی وابسته است . بنابراین وجود نمادها در نثر به معنای آن وابسته است . نماد در حالت کلی یکی از ابزارهای کهن و بنیادی ترین روش بیان محسوب می شود . ابزاری که موجب آشکار شدن مفاهیم می گردد و این مفاهیم به صورت دیگری قابل بیان نیستند . بنابراین نثر با کمک این نماد ها به بیان اهداف خود می پردازد .

در مقایسه  شعر سپید و نثر ادبی ، اگر بپذیریم که شعر سپید فراتر از یک قالب ادبی ست و خروجی از هنجارهای متداول و تثبیت شده در محور زبان و پایان دادن به عناصری که دیگر قادر به انتقال زیبایی و آفرینش نیستند ، یعنی شعر سپید هنجارهای سنتی را کنار گذاشته و بزک های ظاهری عروض و قافیه را کنار گذاشته . پس باید بپذیریم شعر سپید با کنار گذاشتن ارکان های شعری به خلق زیبایی در بطن خود و غنی سازی محتوا و بار هنری کلام می پردازد . بنابراین شاعر شعر سپید باید واژه به واژه در شعر خود حرفی برای گفتن داشته باشد و در استفاده از خلاقیت و بکار بردن تصاویر و تعابیر ، دقیق و نکته سنج باشد . مثلا از استفاده تشبیه تکراری اجتناب کند و اقدام به ساخت تشبیه نو و غیر تکراری در کل شعر نماید .

شاید بارزترین تفاوت شعر سپید و نثر در نوع کنش است . قطعا از بیان این مطلب قصد این را ندارم که بگویم کدام تاثیر گذار تر است بلکه مقصودم این است که بگویم زاویه دید یا کانون روایت در شعر سپید و نثر متفاوت است پس تاثیر متفاوتی را در مخاطب ایجاد می کند .

 تلفیق سبک های زبانی مختلف مانند ترکیب لحن رسمی و محاوره ، رسمی یا نمایشی، ترکیب وزن نیمایی و سپید  و یا ترکیب دو سبک زبان فارسی و غیر فارسی که متاسفانه جز ویژگی های شعر سپید معرفی شده است علاوه بر ایجاد دوگانگی در صورت زبان به زیبایی شناسی کل اثر آسیب می زند . از این قبیل دوگانگی ها در نثر نیز ضعف محسوب می شود . اما با توجه به اینکه نثر ملزم به رعایت استفاده از قواعد  زبان هنجار است بنابراین دوگانگی های زبانی کمتر در نثر دیده می شود .

بیش از هر چیز باید توجه داشت که زبان ، لحن و بیان شعر باید با مضمون مطرح شده در شعر متناسب  و در یک جهت باشد . یعنی اگر قرار است یک مضمون اساطیری را بیان کنیم بافت کلمات و واژگان نیز باید به صورت اساطیری بیان شود تا بتواند به بیان سوژه مورد نظر یاری رساند . از طرف دیگر در بعضی اشعار هنجار گریزی نحوی سبب ایجاد موسیقی یا آهنگ در شعر می شود که در استفاده از آن باید دقیق بود زیرا ممکن است از یکدست بودن زبان شعری جلوگیری کند .

در حالت کلی یکدست بودن اثر به لحاظ زبانی  یکی از ویژگی های مهم یک اثر خوب محسوب می شود .

یکی دیگر ازخصوصیاتی که امروز در شعر سپید دیده می شود  گفتگو به صورت منولوگ monolog است . فاصله گذاری به وسیله نوشتار خارج از متن و جریان اصلی با توضیح اضافی شاعر در خلال روایت ، خود اشاره به نثر و ادبیات داستانی دارد که به همان محور افقی زنجیره روایی در یک اثر برمی گردد .در حالت کلی  استفاده از گفتگو چه به صورت منولوگ و چه به صورت دیالوگ نیازمند استفاده از قاعده هنجار می باشد . زیرا ترتیب عناصر جمله به سبب نقشی که در جمله می گیرند در بیان اهداف نویسنده نقش خواهند داشت . بنابراین ایجاد منولوگ در شعر سپید می تواند یک ضعف ساختاری محسوب شود .

زبان هنجار زبانی ست که شاعر و نویسنده با استفاده از قواعد دستور زبان به بیان اهداف خود می پردازد .

با توجه به تعریف ارائه شده در کتاب (از زبانشناسی به ادبیات ) از کورش صفوی  هنجار گریزی عمدتا به انحراف از قواعد  حاکم بر زبان هنجار گفته می شود. لازم به ذکر است  منظور هنجارگریزی انحراف از قواعد زبان هنجار نیست زیرا انحراف از قواعد زبان هنجار منجر به ساختی غیر دستوری می شود که به هیچ وجه در آثار، خلاقیت به شمار نمی رود . معتقدم اگر قرار باشد از قواعد هنجار گریزی که زبانشناسان  اروپایی معرفی کرده اند  ،استفاده کنیم . در اپتدای امر باید از گنجایش و مطبوع بودن آن در زبان خود مطلع باشیم . آیا زبان و ادبیات فارسی گنجایش و توانایی پذیرش قواعد هنجارگریزی  واژگانی را دارد ؟

هنجار گریزی واژگانی برای برجسته سازی بکار می رود  بدین ترتیب که بر حسب قیاس و گریز از قواعد ساخت واژه زبان هنجار ، واژه جدیدی می آفرینند و بکار می برند . یعنی واژه ای که در زبان هنجار بکار نمی رود نشان دهنده هنجار گریزی واژگانی است .

 

برای روشن شدن مطلب ،لازم به توضیح است که خط یک  بخش از زبان محسوب می شود .

زبانشناسان معتقدند زبانی زنده خواهد ماند که متکلمان به آن وجود داشته باشد و آثار خود را با خط حفظ کنند  بنابراین خط هم یک بخش از زبان محسوب می شود .

در زبان و ادبیات فارسی، قواعدی که بر یک واژه حاکم می شود هم قواعد صرف و نحو خواهد بود و هم قواعدی که مربوط به شیوه ی نوشتن کلمات است . چرا که در زبان فارسی کلمات با حروف متصل به هم نوشته می شوند .پس خط هم قواعد خود را بر واژه اعمال می کند . از طرف دیگر طبق قواعد دستور زبان ، اگر حرفی به ریشه کلمات اضافه یا کم شود معنای کلمه تغییر خواهد کرد .

اگر قواعد هنجار گریزی واژگانی را در زبان فارسی اعمال کنیم ، زبان دچار زایش بی رویه کلمات خواهد شد . به حدی که قادر به کنترل زبان نخواهیم بود و زبان متکلمان خود را از دست خواهد داد . بنابراین  زبان دچار آسیب می شود . سوال اینجاست آیا زبان و ادبیات فارسی شیوایی  و روانی لازم را برای بیان اهداف خود ندارد که ناگزیر برای بیان اهداف خود به این قواعد پناه ببریم ؟

 

هدف از این مقاله ، رسیدن به ساختار نثر ادبی و تفاوت آن با شعر سپید بود که به صورت مختصر به آن پرداخته شد . امید است این مقاله  بتواند راهگشای عزیزان نثر نویس و سپید سرا باشد .

 

 

 

با تشکر

مریم راد (واژه)

  • مریم راد(واژه)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی